image_pdfimage_print
معرفی فیلم و کتاب

معرفی کتاب دشمنان

“زمستان که می­آید گرسنه­ام، مریضم، دلهره دارم، فقیرم. مثل یک گدای سر کوچه ام و هر جا تقدیر براندم، می روم و جایی نیست که پا نگذاشته باشم. اما روح من همیشه، در هر لحظه از شب و روز، از امید آینده سرشار است. من روزهای خوشبختی و مسرت را پیش بینی می­کنم، من آن را کاملا درک می کنم، … خوشبختی آنجا است. روز سعادت نزدیک و نزدیکتر می­شود. من حتی صدای پایش را می­شنوم. و آیا نباید آن روز را با چشم دید؟ آیا نباید آن را شناخت؟ چه اهمیتی دارد اگر هم ما بدان روز نرسیم. دیگران که از آن برخوردار خواهند شد …”

معرفی فیلم و کتاب

معرفی کتاب شاد بودن راهی به سوی اطمینان و آرامش

اولین قدم برای رسیدن به دستاوردهای چشمگیر در زندگی، تغییر در شیوه ی نگرش و گفتگو با خودمان است. یک یادگیرنده ی کند به محض اینکه ایده هایش را در مورد توانایی هایش تغییر دهد می تواند کم کم به یک یادگیرنده ی سریع تبدیل شود.

معرفی فیلم و کتاب

معرفی کتاب از کافه نادری تا کافه فیروز

کنار پنجره کافه فیروز با آفتاب نیمه جان و زرد غروبگاهی پاییز چشم دوخته بودیم. با پاهای استوار و محکمش از آن طرف خیابان می آمد.جوانی که سبیل برپشت سیاهی لب بالایش را می پوشاند.با چشمهای میشی و کمی خمار آلود.پوست صورتش کمی پریده رنگ. کت و شلوارش مشکی با کراواتی قرمز که آویزان گردنش بود همراه با گره پهنی که در خودش داشت.در چهارچوب در گشوده شده ی فیروز چشم به جماعت درون کافه انداخت تا شاید آشنایی پیدا کند،از حرکاتش معلوم بود انگار با کسی قرار ملاقات دارد.من و پشتون(آل بویه) و داود(هوشمند) حرفهایمان را قطع کردیم. سرمان را به طرف او گرفتیم.