کدام کتاب با سلیقه علیرضا شیری؟
وقتی خوانندگان سایت دستور دادن درباره کتب مورد علاقه ام بنویسم ، دیدم گستاخی شاید باشه ولی شاید کسانی مثل خودم باشند که بخواهند سیر مطالعاتی شبیهم داشته باشند :
خانه توانگری و مباحث مهارت های ارتباطی و ازدواج و شخصیت شناسی
وقتی خوانندگان سایت دستور دادن درباره کتب مورد علاقه ام بنویسم ، دیدم گستاخی شاید باشه ولی شاید کسانی مثل خودم باشند که بخواهند سیر مطالعاتی شبیهم داشته باشند :
“زمستان که میآید گرسنهام، مریضم، دلهره دارم، فقیرم. مثل یک گدای سر کوچه ام و هر جا تقدیر براندم، می روم و جایی نیست که پا نگذاشته باشم. اما روح من همیشه، در هر لحظه از شب و روز، از امید آینده سرشار است. من روزهای خوشبختی و مسرت را پیش بینی میکنم، من آن را کاملا درک می کنم، … خوشبختی آنجا است. روز سعادت نزدیک و نزدیکتر میشود. من حتی صدای پایش را میشنوم. و آیا نباید آن روز را با چشم دید؟ آیا نباید آن را شناخت؟ چه اهمیتی دارد اگر هم ما بدان روز نرسیم. دیگران که از آن برخوردار خواهند شد …”
اولین قدم برای رسیدن به دستاوردهای چشمگیر در زندگی، تغییر در شیوه ی نگرش و گفتگو با خودمان است. یک یادگیرنده ی کند به محض اینکه ایده هایش را در مورد توانایی هایش تغییر دهد می تواند کم کم به یک یادگیرنده ی سریع تبدیل شود.
کنار پنجره کافه فیروز با آفتاب نیمه جان و زرد غروبگاهی پاییز چشم دوخته بودیم. با پاهای استوار و محکمش از آن طرف خیابان می آمد.جوانی که سبیل برپشت سیاهی لب بالایش را می پوشاند.با چشمهای میشی و کمی خمار آلود.پوست صورتش کمی پریده رنگ. کت و شلوارش مشکی با کراواتی قرمز که آویزان گردنش بود همراه با گره پهنی که در خودش داشت.در چهارچوب در گشوده شده ی فیروز چشم به جماعت درون کافه انداخت تا شاید آشنایی پیدا کند،از حرکاتش معلوم بود انگار با کسی قرار ملاقات دارد.من و پشتون(آل بویه) و داود(هوشمند) حرفهایمان را قطع کردیم. سرمان را به طرف او گرفتیم.
همسفر!
در این راه طولانی که ما بیخبریم
و چون باد میگذرد
بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی بماند
خواهش میکنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا
خاطراتی خاص، این اندیشه را درذهنم پدید آورده بود که تمامی باورهایمهم گذشتۀ من و هر آنچه در باب ایمان و دینمی اندیشیدم، جز اعتماد به سخنان تکراری”بزرگان” نبود. اما همین اعتماد هم بسی سست بود
ین کتاب به موشکافی ضرب المثل های سلیس و ریشه یابی کلیشه های زبانی می پردازد. آیا همیشه باید به حرف هایتان عمل کنید؟ یا اگر نمی خواهید رسوا شوید، باید همرنگ جماعت شوید؟ با اول ایمنی و بعد کار؟
“بچه دار شدن، عبور از تنهایی، فرار از خانواده پدری، خارج شدن زندگی از یکنواختی، عشق، دلایل مناسبی برای پایداری رابطه زناشویی نیست.”
وای ! تو آنقدر زیبایی که باران میگیرد
آه مارشا
دوست دارم زیبایی بلند و بلوندت را در دبیرستان درس دهند
تا بچه ها بیاموزند که
خداوند مثل موسیقی زیر پوست میزید
مشکل اصلی من با نقد و ناقدی این است:
هرگاه شعری را با رنگ سیاه نوشته ام
گفته اند: اقتباسی ست از چشم های تو
و مشکلم با زنان این است:
هرگاه رابطه ام را با تو انکار کرده ام