یکی از بزرگان هنر معاصر، به دعوت یکی از دانشجویان خود به کافه ای میروند و دانشجو بهترین قهوه کافه را سفارش میدهد؛
بعد گفتگو و نوشیدن قهوه ، دانشجو آدامسی تعارف میکند به استاد
استاد لبخندی میزند و امتناع میکند و دلیل جالبی می آورد :
نمیخوام طعم دلنشین قهوه از دهان و کامم با طعم تند آدامس دارچینی از بین برود…
——————————————-
وقتی پای حرف استادی رفتی که مستت کرد ،
کتاب خاصی خوندی که جانت را روشن کرد ،
موسیقی فاخری شنیدی که گرمت کرد ،
نگذار طعم دانش ، روشنایی و گرمای جدیدت با معاشرتهای بیهوده یا مطالعات بی ربط یا وقت گذرانی های مهم برای بقیه ولی بی اهمیت برای تو ،
حرام شود
نگذار صداهای دیگر ، هارمونی موسیقی فاخرت را بهم بریزند ،
باید کاری کنی آن طعم ” بزرگ شدن” در جانت بماند
برای “بزرگ ماندن” باید هم کارهای بزرگ کرد ( ان الله یحب معالی الامور) ؛ هم بزرگ رفتار کرد هم با آدمها ی کوچک و ایده های کوچترشان دم خور نبود
خلاص!
استاد با اجازه تون ( البته با درج اسمتون و لینک مطلب ) از مطالب زیباتون در وبلاگم بهره می برم.
راضی باشین.
یک دنیا سپاس
===============
با افتخار ثریاجان
[پاسخ]