نشسته ایم دور میز و رفیقم مقایسه ای عجیب پیش کشید . او ابتدا از خودش آغاز کرد و بعد از یکی از کارمندانش مثال زد و من حس کردم چقدر به حال و هوای نوشته هایم شبیه است این مقایسه :
من تا فروردین ۹۲ زیر بار قسط وامهایی هستم که باهاشون خونه گرفته ام و گفتگوی درونیم این بود که یعنی میشه این ۹ ماه تموم بشه ؟
دیروز یکی از کارمندانم تو شرکت شیرینی پخش کرد ، کشیدمش کنار و پرسیدم شیرینی ازدواج دومه؟ خندید و گفت : دکترها گفته اند پدرم ۹ ماه دیگه زنده میماند ( سرطان لورالمعده) و ما فرصت داریم ایشون را ببینیم همچنان…میشه این ۹ ماه هرگز تموم نشه؟
رضا این را گفت و ساکت شد و همه مون دور میز ساکت شدیم…
——————————–
حضرت امیر فرمودند عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود
خدا را در زمانی شناختم که تصمیماتی مهم و قطعی گرفته بودم و نشد و جایی که گره هایی بازنشدنی بود در زندگیم و گشوده شد