سقوط یا صعود ، در زندگی هر کسی هست که اتفاقی نیست
داستانی در اسطوره ها هست به اسم افرودیت و سایکی که حکایت سفر زندگی زنان در بخشهایی حیرت آور از این داستان تجلی می یابد و کسانی مثل رابرت جانسون در کتاب she به زیبایی در این باره نوشته اند
سایکی دختری زیباروی است که در زیبایی پهلوی الهه ای خطرناک مثل افرودیت میزند و از همینجا ، مسیر سقوط و نفرین را بر خود میخرد. اینکه آفرودیت چه بلایی سر سایکی آورد، بماند ولی در میانه داستان ، سایکی برای اینکه به محبوب خود ، اروس، پسر افرودیت (!) برسد باید از چهار خوان بگذرد !
درخوان چهارم ، امتحان سایکی سخت است. سایکی باید به دنیای زیرین برود ( دنیای مردگان که پرسفون در آنجا ملکه است) تا مرهم زیبایی پرسفون را برای آفرودیت بیاورد و البته ممنوع شده براش که در این بسته کوچک را باز کند. طبیعیست سایکی وقتی سختی کار را میبیند باز نا امیدمیشود و میخواهد خودکشی کند و لذا از برجی بالا میرود که خودش را پرت کند ؛ در این اثنا ، صدایی غیبی به او رازهای نفوذ به دنیای مردگان و برگشت به دنیای زندگان را یاد میدهد.
اولین نکته ای که یک زن باید بیاموزد این است که گذر از دنیای زیرین، بهایی دارد و آمادگی قبلی می طلبد. سفر به درون یعنی گذر کردن ، نه اینکه بریم و در اعماق درون بمونیم و توهم خودسازی بزنیم .مهم این است که تصمیم بگیریم و نگذاریم خانم هاویشام قصر روحمان شویم.
یک خواهر، مادر یا برادر و پدر بد داشتن، مجوزی برای بد زیستن یا تن دادن به اجبار نیست. آدمهای زیادی در تاریخ هستند که صرف اینکه قربانی کسی بودند، برایشان بهانه ای نشده است که به خفت تن بدهند. بسیاری از انسان های بزرگ هستند که یک اشتباه در زندگی، برایشان مجوز ادامه آن اشتباه تا ابد نبوده است. با دستکاری زخم، زخم خوب نمی شود. خیلی ها زخم هایشان را شخم می زنند چون این وجود زخم است که به آنها اعتبار می دهد. اعتباری که شاید مثل توجه یا احساس خاص بودن جلوه کند.
ما اگر می خواهیم سرمایه ها را حفظ کنیم باید آماده شویم، باید رد شد. باید بگذاریم زخم ها خوب شود
————————————————
پیاده شدن و ویرایش اولیه این متن توسط فواد فرشچی صورت گرفته است
=======================
-
گفتم غم تو دارم ( درس نوشته سفر زندگی -۷)
-
سی سالگی مادرت را تاکنون تصور کرده ای؟(ششمین درس گفتار سفر زندگی )
- درس گفتار سفر زندگی ( خامی مرد) درس پنجم
- تملی معک
- سفر زندگی ( درس نوشته سوم ) روح ما هم نیاز به اقتصاد و حسابداری دارد. حسابداری روانی یعنی سهم آدم در…
- سفرزندگی ( درس گفتارهای چهارم) اونجا به فکر فرو رفتم و برای کسری از ثانیه مکاشفه ای فکری برایم دست
- غرش زن، میو میوی مرد :
پس تو اون لحظه ها باید چه کرد؟ لحظه های ته کشیدنو میگم .دکتر فرانکل میگه برای رنجت معنا یی پیدا کن تا دووم بیاری.اما دیگه حتی قادر به این کار هم نیستم .فقط میتونم بگم : خدایا تو کافی هستی.من فقط همینو بلدم.
[پاسخ]
اقای دکتر من از طرفداران همیشگی نوشته هاتونم و خیلی کمک گرفتم از تجربه هاتون.اما نمیدونم چرا نمیتونم خیلی با این نوشتتون ارتباط برقرار کنم.من از اون زخم خورده هایی هستم که زخمهام تمومی نداره.چند روز پیش هم همسر سابقم بعد از خیانت به من فرزندم رو ازم گرفت .با خودم فکر میکنم گفتن این که آدم باید قربانی زخمهاش باقی نمونه ساده است.اما ظرفیتها یه جایی دیگه ته میکشه.اینطور نیست؟
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ خرداد ۲۳ام, ۱۳۹۴ ۳:۴۱ ق.ظ:
چرا نیست؟ معلومه آدم ته میکشه
[پاسخ]
بسیار زیبا بود. خیلی لذت بردم.
آقای دکتر شما خیلی از حرفایی که ما نمیتونیم بگیم به بهترین شکل ممکن بیان میکنین.
ممنونم ازتون بابت همه چیزایی که ازتون یاد می گیرم.
[پاسخ]
آفای دکتر پس کی کلاس برای مطلقه ها برگزار می کنید؟
[پاسخ]
سلام دکتر زندگی
واقعا از مباحث سفر زندگی که تماما رشد شخصیت است لذت می برم . من فکر می کنم این بحث در ایران درست بیان نشده و نگاه مردم به رنجها و مصیبتها -یک نگاه بسته است . اگر روی این موضوع بیشتر مطالب بگذارید مخاطب بیشتری خواهید داشت .
….
کنار دریا بودم -قلوه سنگها نظرم را جلب کرده بود . شسته رفته و نرم …دلم می خواست یکی یکی -خیس خیس – لمسشون کنم …. دریا نیز موج می زد و آنها را به ساحل می آورد . قلوه سنگها در دل دریا صاف و گرد شده بودند ولی سنگهای چند قدم بالاتر که طوفان دریا نصیبشان نشده بود -همه زمخت و خشن بودند . در دل سختی ها -اسانیست .و این رمز عبور است . برایم دعا کنید .
[پاسخ]
سلام دکتر شیری ،میخواستم بگم دکتر صفورا سپهری که به جمع کارشناسایی که تو سامانه پرسش و پاسخ به سوالات پاسخ میدن، اضافه شدن،خیلی خوب راهنمایی میکنن،.
ممنون از ایشون و شما .
[پاسخ]
آقای دکتر شیری جان
سلام
برای یک مادر که تازه در شرف مادر شدنه و تازه فارق التحصیل شده و فعلا تا دوماه اجازه ی کار نداره و یه جورایی شرایط زندگی بهش وقت لازم و کافی و زیادی داده که تلف کنه و دسترسی به کتب فارسی نداره 🙂 . کتاب به زبان انگلیسی معرفی می کنید لطفا برای امادگی برای تربیت یک بچه و خودسازی.
با کمال تشکر و احترام و حس دلتنگی از عدم حضور در کلاس های خانه توانگری
هدیه
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ خرداد ۱۶ام, ۱۳۹۴ ۱۲:۳۵ ب.ظ:
هدیه عزیز
The ruls of parenting by Templar
[پاسخ]
هدیه پاسخ در تاريخ خرداد ۱۶ام, ۱۳۹۴ ۵:۱۶ ب.ظ:
خیلی ممنون
[پاسخ]
سلام. بر شما.عذر میخوام که جاش اینجا نیست.من پارسال یک هفته قبل از امتحان المپیاد از شما پرسیدم که استرس دارم و گفتید که رقابتت با خودت باشه و بقیرو بیخیال.من رفتم و المپیاد نقره گرفتم.
الان یک هفته قبل از کنکوره سراسریه (در واقع شش روز) و من ته پلم خالی شده. حس میکنم شایسته دانشگاه تاپ نیستم و البته نتایج ازمون ها نشون میده که هستم اما یه حسی هی میگه تو کنکور شاید سخت بدن نتونی یا اینکه تنبلی کردی بعضی جا ها.یا اصلا دست شوییت میگیره سر جلسه. یا مثلا بین ۲۸ ازمون با رتبهای زیر دویست دو تا ازمون سیصد را به رخ میکشد. چیکار باید بکنم؟
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ خرداد ۱۵ام, ۱۳۹۴ ۶:۲۰ ق.ظ:
اولا خسته نباشی به خاطر المپیادت ، دست مریزاد میلاد
بهتره درباره کنکور نیز تمرکزت ذهنیت روی دانشگاهی که خواهی رفت باشه نه خود امتحان
الان مرور درسهای قدیمی عالیه، درس جدید دیگه نخون
اگر خیلی استرس داری از یک پزشک بخواه که در اضطراب عملکردی کمکت کند ( داروهای کاهنده ضربان قلب تجویز میکنند که تپش قلبت حواست را پرت نکند )
[پاسخ]
جناب آقای دکتر شیری عزیز
– با سلام میشه خواهش میکنم راهنمایی بفرمایین چنانچه تمایل به مشاوره با سرکار خانم فاطمه علمی داشته باشیم چطور باید اقدام کنیم؟ (منظورم خانمی بود که در دوره مهارت های ارتباطی فرمودین استایلیست هستن. امیدوارم اسمشون را درست گفته باشم)
– این امکان وجود داره از حضرتعالی درخواست کنم که هر زمان صلاح دونستین یه پست پیرامون “استقلال روانی” قرار بدین. اینکه نشانه های استقلال روانی چیه و چطور باید بهش برسیم
پیشاپیش از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ خرداد ۲۰ام, ۱۳۹۴ ۹:۴۰ ق.ظ:
به آقای حبیبی تماس بگیرید چون ایشان اسم شما را در لیست خانم علمی میگذارند
درباره استقلال روانی که لطف کردید پیشنهاد کرده اید حتما خواهم نوشت
[پاسخ]
سلام خیلی زیبا بود…اینکه از گذشته بدمون بگزریم و اجازه ندیم اون گذشته بد روی حال و آیندمون سایه بندازه باید خیلی آگاه بود تا برون ریزیهای اون خاطرات تلخ که خودمون کوچکترین نقشی و تقصیری توشون نداشتیم و تنها یک جور قربانی کوچولو بودیم نشه عقده و زخم برای دیگران و نخوایم خودمون رو با زخمی کردن دیگران التیام بدیم اینها خیلی کار سخت و دشواریه و نیاز داره به آگاهی…من هم مثل خیلیها شاید در ظاهر خانواده ای خوب دارم ولی در باطن اینطور نبوده و بعد از گذر از مراحلی سخت سخت بقول آقای همساده پوکیدم و له له شدم ….(از کلمه داغون خوشم نمیاد پس نمیگمش) ولی بعد دیدم اگر بخوام بیشتر از این بچسبم به گذشته بد بخوام بترسم که منم مثل فلان عزیزم نشم زندگیم اونطور نشه و این ترس مانع بشه از اینکه دریچه قلبم رو بار کنم به روی تجربیات جدید و بخوام تمام مشکلات الانم رو ربط بدم به اون گذشته تنها و تنها درجا خواهم زد…اینه که سعی کردم و میکنم یه بخش از ذهنم رو به عنوان بخشی که سعی میکنه با مرور خاطرات ضد من و پیشرفت من عمل کنه قبول کنم و وقتی شروع میکنه به زر زر فقط تو سکوت تماشاش کنم که عزی زمن ته همه این اه و ناله ها فقط یه افسردگی و عقب افتادن از برمنامه زندگیمخ من که نم یتونم برم عالم و ادم رو عوض کنم حداقل خودم رو عوض کنم …توی این راه یوگا و مدیتیشن به من خیلی خیلی کمک کرد…برون ریزیهایی که هرکدوم میتونست به صورت یه جنگ و دعوا و افسردگی بعدش باشه توی خواب برام پیش اومد . این خشم درونم خیلی زیباد در رویاهام آزاد شد که باعث شد سالمتر این پروسه گذر از گذشته رو طی کنم…….کلا زندگی همینه قاطی پاطی از خوبیها و لذتها و تلخها دید ما هست که باعث میشه خوبیهای زندگیمون به بدیها و کمبودهاش بچربه یا نه برعکس….
[پاسخ]
جالبه میبینم تو این سایت وقتی صحبت از زخم خوردن یا پدر و مادر سرزنش گر و… میشه کامنت ها زیاد میشن، این یکم بهم امید میده که من تنها نیستم. راستش من هم مثل خانم ستاره کتاب زیاد خوندم و به مشاوره هم مراجعه کردم ولی همچنان دوست دارم دکتر شیری رو ببینم و یه دل سیر باهاش حرف بزنم و تمام ابهاماتی که از خوندن کتاب هایی که معرفی کرده، برام پیش اومده ازش بپرسم.
دقیقا تعیبیری که ستاره به کار برده رو با عمق وجودم حس می کنم، خودکاوی ها مثل این میمونه که پازل چند هزار تکه وجودتو بریزی بهم و دوباره بچینیش، طاقت فرساست.
من کتاب نوجوانی ابدی رو 4 بار و تکامل آگاهی رو 7 بار خوندم. هربار درک عمیق تری پیدا می کردم و ابعاد بیشتری از وجود خودم رو میشناختم. همینطور کتاب های دیگه.
یه کتابی رو همین چند روز پیش پیدا کردم که بین کتاب های خودیاری واقعا به درد بخوره، طوری که وقتی میخوندمش خط به خطش نمک می پاشید روی زخم ها کهنه ام، حتما پیشنهاد می کنم بخونیدش. “زندگی خود را دوباره بیافرینید” از جفری یانگ و ژانت کلوسکو
در آخر هم میخوام بگم رشد و تغییر درد داره، خیلی هم درد داره. بعضی اوقات روزها تنهایی و افسردگی داره. ولی در مرور زمان میانگین حال آدم بهتر و بهتر میشه.
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ خرداد ۱۵ام, ۱۳۹۴ ۶:۲۳ ق.ظ:
اون جفری یانگ معرک بود میثم جان، ممنونم از یادآوریت
[پاسخ]
کشفیات جدید من مشکل ما ادمها این است که وقتی یک تجربه نا موفق توی زندگی داریم که باعث و بانیش یک انسان مریض الحوال هست میخواهیم تمام عقده هایمان را سر فردی زیر دست خود خالی کنی م این است که کینه ها میخرند دست به دست کاش ما و من و شما وانها هر کدام نفری باشین برای قطع این چرخه ی اشتباه بیایزد برای یک بار هم که شده بزرگتر نباشیم بزرگتر عاقل باشیم بزرگتر را همه دارند اما بزرگتر عاقل را همه ندارند بیاییمم جز کسانی باشیم که چرخه ی عقده ی حقارت دیگران دست به دست نباشیم و مثل بقیه زندگی نکنیمم باور کنید لذتش از انتقام کینه نفدت بیشتر است کاش زمانی که میفهمیمم اشتباه کردیم و یا دیگران اشتباه میکنند ادامه دهنده اشتباه نبایم به واسطعه عقده های درون وسلام
[پاسخ]
مشاور پاسخ در تاريخ خرداد ۱۵ام, ۱۳۹۴ ۱۰:۱۶ ق.ظ:
سلام دکتر شیری، سلام زندگی و سلام به همه
با اجازه هم خونه ای ها
ویرایش من برای کامنت « زندگی »
کشف جدید من: مشکل ما آدم ها این است که وقتی یه تجربه ی نا موفق توی زندگی داریم که باعث و بانیش یک انسان مریض الحوال هست، می خوایم تمام عقده هایمان را سر فردی زیر دست خود خالی کنیم همین میشه که کینه ها دست به دست می چرخند …
کاش ما و من و شما وآن ها، هر کدوم یه نفری باشیم برای قطع این چرخه ی اشتباه….. بیایین برای یه بار هم که شده فقط بزرگتر نباشیم، بلکه بزرگتر عاقل باشیم. بزرگتر را همه تو خانواده ها دارند؛ اما بزرگتر عاقل را همه ندارند. بیاییم جزء کسانی باشیم که چرخه ی عقده ی حقارت دیگران را طولانی ترش نکنیم و مثل بقیه زندگی نکنیم ، باور کنین لذتش از انتقام، کینه و نفرت بیشتره. کاش زمانی که می فهمیم اشتباه کردیم و یا دیگران اشتباه میکنند، ادامه دهنده ی اون اشتباه نباشیم به واسطه عقده های درون…
[پاسخ]
به به
من روزی پنج بار میام اینجا تا روحم تغذیه بشه
لذذذت بردم دکتر ، ممنون
[پاسخ]
به نام خداوند پیوند دهنده قلبها
با سلام جناب دکتر شیری
از کجا بدانیم که توهم خودسازی نزده ایم و خانم هاویشام قصر روحمان نشده ایم؟
دختری 28 ساله ام و در شهرستان زندگی میکنم ومتاسفانه با علاقه زیادی که دارم اما امکان آمدن به کلاسهای شمابرایم مقدورنیست اماخودم با کتاب “تحلیل رفتار متقابل” شروع کرده ام و اکنون به کتاب ” نیمه تاریک وجود” رسیده ام.
دو سالی میشود که درگیر خودم هستم. اوایل پدر و مادرم را در درونم سرزنش میکردم و از آنها خشم در وجودم بود که باعث تمام ناکامیهای من هستند اما کم کم آرام شدم و فهمیدم هیچ کس پدرومادر کاملی ندارد و سهم خودم را این بین دیدم و شرایط وگذشته پدر و مادرم را بیشتر درک کردم و آنها را بخشیدم و حس مهرم نسبت به آنها بیشتر شد. فهمیدم والد سرزنشگر من خیلی قوی است و پیش نویس “بعد از” وبه همین دلیل به کودکم بیشتر توجه کردم و سعی کردم لحظاتی که از زندگی ام لذت می برم به بعد فکر نکنم که فلان کار و … مانده و باید بعدا تاوان بدهم.
اکنون بعد از 2 سال روابطم با خانواده ام بهتر شده. شاد ترم. از زندگی و لحظاتم بیشتر لذت می برم. به فعالیتهای هنری که کودکم عمری در آرزوی آنها بود می پردازم بدون عذاب وجدان از کامل نشدن کارهای دیگرم. با یکسری افراد مشکلات اساسی داشتم و الان خیلی رابطه ام بهتر شده. با بعضیهایکسره در رابطه متقابل(مثلا والد-والد) قرار میگرفتیم که آنرا تغییر دادم و حتی موازی کردم و کمی بهتر از قبل شد. قبلا ازعشق و پسرها فراری بودم و از آن میترسیدم اما اکنون عاشق شدم و فهمیدم من وآن آقا با عقده هایمان به هم وصل شده ایم و با وجودی که هنوز درگیر این عشق هستم اما عاقلانه تر با این قضیه و روند ادامه آن برخورد می کنم.
نمی گویم در این روند همیشه عالی بوده ام بلکه لحظاتی بود و هست که پر از غم وناامیدی و خشم می شوم اماخیلی کمتر از قبل. صبرم نسبت به قبل بیشتر شده است.
گاهی آنقدردردکشیدم که از وارد این راه شدن پشیمان میشدم وآنرا رها میکردم اما بعد از چندماه که میگذشت و دوباره به کتاب رجوع میکردم تا ادامه دهم وبعضی قسمتها رادوباره میخواندم میدیدم نسبت به قبل پیشرفت داشته ام انگار “زمانی که یک مسیر شروع می شود دیگر ادامه آن دست خود آدم نیست و پیش میرود!”. زمانی بود که فکر میکردم ساختمان وجودم را در هم شکسته ام اما نتوانسته ام آنرا جمع کنم و بعضی وقتهابه حال بقیه که به شناخت خود نمی پردازند اما راحت زندگی میکردند غبطه میخوردم و به این نتیجه میرسیدم که “فهم، درد می آورد.” اما بعدا به نظرم درد شیرینی می آمد.
فهمیدم که ترس های وجود من بسیار زیاد است و باعث خیلی از ناکامی های من شده وهنوز درگیر و دار برخورد با این ترسها هستم.
الان نسبت به قبل بهترم وپیشرفت داشته ام گرچه میدانم هنوز راه درازی در پیش دارم اما حقیقتا نمیدانم آیا همین پیشرفت نشان از این دارد که خوب دارم پیش میروم یا توهم خوب پیش رفتن به من دست داده؟ لطفا راهنمایی ام فرمایید.
تشکر فراوان
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مرداد ۲۴ام, ۱۳۹۳ ۱۱:۳۱ ق.ظ:
چه سفر قشنگی دارید بانو
این میل به در جا نزدن در روان ، این تمایل به رشد ستودنیه
گاهی اوقات البته مشورت حضوری با یک آدم راه بلد باعث میشه آدم خیالش راحت تر باشه
خب بهتره طرف TA بلد باشه که بفهمه چه زحمتی کشیده ای
از من هم میتونید سوال کتبی بپرسید اگر نهایت کسی گیرتون نیومد
با افتخار بررسی میکنم
[پاسخ]
ستاره پاسخ در تاريخ مرداد ۲۴ام, ۱۳۹۳ ۸:۴۱ ب.ظ:
بسیار ممنونم آقای دکتر شیری
لطف شما تاکنون بسیار شامل حال من شده و در مطالب دیگر که سوالی برایم پیش می آمد از شما میپرسیدم و راهنمایی کرده اید و قطعا باز هم نیاز به راهنمایی شما خواهم داشت زیرا فردی که TA بلد باشد یافت نکردم بااین حال مدت طولانی مشاور رفته ام وکمی موثر بودند اما متاسفانه ایشان TAنمیدانستند گرچه باز هم به مشاورم رجوع خواهم کرد و ادامه خواهم داد.
باز هم از توجه تان سپاسگزارم.
موفق و شاد وآرام باشید
[پاسخ]
آدم با داشتن خانواده بد، نباید از حق خوب زندگی کردن خودش بگذره.
ولی مثلاً توی این دوره زمونه که هر کسی برای ازدواج دنبال خانواده خوب میگرده، دختری که پدرش معتاده چه مجالی میتونه داشته باشه برای یک ازدواج خوب؟
مگه نه اینکه باید خانواده ی طرف رو پسندید در ازدواج؟
آدم باید فرار کنه از شهر و دیارش؟ تنها و مستقل بشه و ازدواج کنه؟
بهرحال خانواده رو زندگی آدم اثر میذاره صد در صد. خودم همین شرایطو داشتم و خیلی با اضطراب ازدواج کردم. ازدواجی که در نهایت با مشکلات زیادی هم همراه شد. چون همیشه میترسیدم از اینکه نتونم ازدواج خوب کنم، اولین موردی که شرایطش معقول بود رو دو دستی چسبیدم و مشکلات خانوادشو نادیده گرفتم – همونطور که اون نادیده گرفت. خانواده ای که الان توی زندگیم مشکلاتشون صد برابر بدتر از اینه که معتاد باشن. پدر من فقط معتاده. آزاری نداره اما اونا…
نمیخوام بگم قربانی شدم. اما دوست دارم بدونم تصمیم درست در چنین شرایطی چیه. دخترها یا پسرهایی با شرایط من چه باید بکنند؟ بخصوص دختر خانم ها. ممنون
[پاسخ]
وقتی سفر
دوست داشتنِ تو باشد
رفتن هم آمدن است ..
سیدمحمد مرکبیان
[پاسخ]
دکتر تو روخداجواب منم بدید…خیلی برام مهمه
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مرداد ۱۶ام, ۱۳۹۳ ۱۱:۵۶ ق.ظ:
کجا صوال کرده اید؟ اینجا که سوالی ازتون نیست زهره خانم
[پاسخ]
سلام و عرض تبریک قدم نو رسیده .آقای دکتر میخواستم بپرسم با توجه به شدت گرفتن مادیات تو زندگی مردم و شکاف بین طبقه متوسط و غنی یا حتی فقیر و غنی ادمها چطور باید روابط اجتماعی برقرار کنن؟منظورم اینه که اگر بخوای فقط با امثال خودت و طبقه خودت مراوده داشته باشی ممکنه به جهت دور موندن از به اصطلاح طبقه بالاتر تنها بمونی یا اینکه با بالاتر از خودت رفت و امد کنی و حتی تحقیر بشی. جامعه داره به سمت ارزشهای مادی پیش میره و ادمها رو به همین سمت هل میده.از فلان مزون مانتو بخری پیش فلان ارایشگر بری ماشینت خونه ت همه اینا مهم شده خصوصا وقتی با بالاتر از خودت بخوای ارتباط برقرار کنی. بخشیش به خاطر سیاست های اشتباه توزیع ثروت در جامعه است بخشیش هم خود مردم با افکارشون باعث شدن. ادمها از طیف های مختلف کمتر پذیرای هم هستن.اول به ظاهر و ماشین نگاه میکنن بعد به اینکه خب طرز فکر و بینش ادم چطوریه. اون چیزی که سالها قبل ارزش بوده و اینکه افکار ادمها و شخصیتشون مهم بود نه مارم لباس و ساعت و …. الان برعکس شده. بنظر شما ادم باید در روابطش فقط با هم طبقه خودش باشه یا اینکه چطور قوی بشه که بتونه در برابر این همه هجمه مد و تجمل گرایی بطور منطقی برخورد کنه و حس سرخوردگی بهش دست نده؟ ممنون میشم نظرتون رو بدونم.
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مرداد ۱۶ام, ۱۳۹۳ ۹:۳۵ ق.ظ:
به نظرم علیرغم تحلیل خوب و درستتون ، نیازی نیست اینقدر وسواس به خرج دهیم
عزت نفس داشته باشیم و نیتهای خوب و بر مردم شفقت کنیم و جفای ایشان را نیز تحمل
به اندازه لازم به مد تن دهیم و در برابر یاوه گویان نیز لال نشینیم
[پاسخ]
سلام به همه
دکتر در بعضی نوشته ها فرمودید : مرد ممکنه با بعضی از رفتارهاش بشه داداش زنش تا شوهرش… .
میشه بیشتر توضیح بدید یا منبع معرفی کنید
مممنننننونننننم
[پاسخ]
http://www.facebook.com/l.php?u=http%3A%2F%2Fwww.wikihow.com%2FBe-a-Bad-Boy&h=AAQFQLLFd
آقای دکتر من این مقاله رو ترجمه کردم، فقط معادل مناسب bad boy رو توش موندم. بچه پررو، پسر سرکش، پسر بد و… به کدوم ایمیلتون بفرستم؟ البته اگه تا الان بچه ها ترجمه نکرده باشن!
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مرداد ۱۴ام, ۱۳۹۳ ۲:۴۱ ب.ظ:
بفرستینش برای من ، به اسمتون در همین سایت درج کنیم
منبع اصلی هم درج بشه لطفا ویدای عزیز
[پاسخ]
ویدا پاسخ در تاريخ مرداد ۱۴ام, ۱۳۹۳ ۶:۵۲ ب.ظ:
فرستادم براتون دکتر عزیز
[پاسخ]
استاد یه سوالی ازتون پرسیدم خیلی درمانده شدم اگه میشه زود جواب بدین اصلا حالم خوب نیست و چشم انتظار جواب شمام
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مرداد ۱۵ام, ۱۳۹۳ ۲:۲۱ ق.ظ:
ببخشید اینقدر طول کشید
جوابتون را نوشتم
[پاسخ]
دکتر فقط یه چیز دیگه هم بگم که همه میگن برم تربیت معلم.اما من میترسم.چون معلمی رو دوست ندارم.میترسم چند سال بعد حسرت بخورم که چرا دنبال چیزی که دوست داشتم نرفتم.اخه یکی از معلم هام حقوق دوست داشت اما عربی خوند بعد از نزدیک 30 سال که کنکور داده هنوزم حسرت میخوره که چرا نرفت حقوق.وقتی اونو می بینم از اینده خودم میترسم
[پاسخ]
سلام دکتر خیلی گیجم….نتیجه کنکورم اومد رتبه زیرگروه روانشناسیم تو منطقه ام اومده 525.منم عشق روان شناسی بالینی..اما شانسش خیلی کمه که قبول شم.موندم چیکار کنم.اما شانس روان شناسی عمومی بالاست….خیلی این دوتا فرق دارن؟به نظرتون چیکار کنم.ممنون میشم جوابمو بدین
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مرداد ۱۶ام, ۱۳۹۳ ۹:۳۵ ق.ظ:
شما طبق علاقه تون انتخاب رشته میکنید و سیستم در اولین جایی که شد بهتون جا میده
بالینی فرق داره کاملا با عمومی
[پاسخ]
دکتر شیری عزیز سلام
اقا بحث دینداری سطح 3را گذاشتین؟من هر چی گشتم پیدا نکردم
[پاسخ]
من دارم می بارم و می تایپم. تو سایت می چرخیدم که برای اولین بار برای یکی از پستها دیس لایک زدم.
و یک دایره کمی چرخید و چرخید و بگو چی نوشت؟؟؟؟
با تشکر از رای شما!!!!!!!
واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. اینو فقط باید برای لایکها بگه. من خودمو برای شنیدن هرحرفی ب جز این اماده کرده بودم. واقعا یک درس بزرگ زندگی بود برای من. یک دیس لایک چقد میتونه بزرگوار باشه!
نکنه چیز بود؟ دیسشو ندید؟ فک نکنم چون اون پست دیسشم باقالی پلو بود.
نتیجه گیری: حالا که با دیس بی دیس یه جور تشکر میکنن منده نیز بسته به حالم رای میدهم.
به موضوع دیگری هم باید دقت میکردم؟
every body listen and repeat ببعی
No No No No
[پاسخ]
سلام ☺.دکترجان کتاب زن بودن ازتونی گرنت به درد چه خانم هایی میخوره که بخونن ؟ آخه به یکی پیشنهاد دادمش هنوز خودم نخوندم .میترسم اشتباه کرده باشم.
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مرداد ۱۳ام, ۱۳۹۳ ۱:۵۳ ب.ظ:
هر زن حداقل دیپلمه
[پاسخ]
سلام اقای دکتر ببخشید برای من پیام شروع کلاس ازدواج مثبت اومده ولی هرچی تو سایت میگردم چیزی در موردشروع و زمانبتدی و….. نیست
[پاسخ]
آقای علی قشقایی
این بخش جدید عالی بود . منظم و مفید و پیوسته و ….
متشکرم.
[پاسخ]
سلام آقای دکتر . قدم نو رسیده مبارک چشمو دلتون روشن. من تازه ازدواج کردم توی زندگیم مشکل دارم بهم کتاب معرفی میکنین در رابطه با مهارت زناشویی؟
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مرداد ۱۳ام, ۱۳۹۳ ۱:۵۹ ب.ظ:
به ادرسی که اینجا گذاشتید فایل فرستادم برگشت خورد!
ادرس اشتباه میذارید؟؟؟؟؟
[پاسخ]
سلام دکتر شیری عزیز
از خوندن مطالب سایت خیلی لذت می برم هر وقت به این سایت میام درس تازه ای یاد میگیرم خیلی ممنون که به ما روحیه میدید.یک دنیا ممنون.
[پاسخ]
سلام و ارادت
آقای دکتر، این ماجرای سایکی، این نهان بودن، ریشه زدن، قدرت تمیز پیدا کردن، از “دخترانگی” به “زنانگی” دگردیسی یافتن به معنای عمیق باطنی (نه از لحاظ سنی یا تأهل) خیلی برای من جالب بوده و به نوعی در حال تجربه اش هستم.
در وبلاگم نوشته ای در این خصوص البته با تعبیری از داستان سیندرلا داشتم اگر ملاحظه بفرمایید منت می گذرارید.
http://bcomplex.mihanblog.com/post/15
ارادتمند و شاگرد شما
[پاسخ]
ببخشید آقای دکتر، کلاس های ازدواج مثبت کی هست؟ با همین دوره سفر زندگی برگذار میشه؟ چون تو پیامکی که از طرف مؤسسه برام اومد زده بود ازدواج مثبت و سفر زندگی!
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مرداد ۱۳ام, ۱۳۹۳ ۱۲:۳۲ ق.ظ:
خیر ! کلاس ازدواج مثبت جداگانه است
[پاسخ]
سلام. با خوندن مطالب این چنینی فقط تا دقایقی جوگیر میشم! 😐
عمرا من قبلا چنین چیزی نگفته بودم!!!
[پاسخ]
دکتر عزیز ممنووون.پدر شدنتون مبااارک.
قبول حرفاتون از اول تا آخر. ولی با مادر و پدری که طلاق نکرفتن و همیشه خدا جدال و غوغا دارند باید چکار کرد؟
امنیت روانی وجود نداره. از طرفی مادر و پدرند .یه راهنمااایی کنید ممنوون میشم.
مشاور رفتم گفتن فکر کن دعواهاشون بازیه، بازی نیست هرگز عادی نشده برام.
[پاسخ]
حالم خوب میشه وقتی مطالب سایت رو میخونم ! ممنون دکتر جان
[پاسخ]
زهرا پاسخ در تاريخ مرداد ۱۲ام, ۱۳۹۳ ۷:۵۲ ب.ظ:
گل گفتی ، منم همینطور
[پاسخ]
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین، خاطراتی مغشوش
خاطراتی که ز تلخی رگ جان میگسلد
یک نفر در شب کام
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست
…..
چشم تا باز کنیم
عمرمان می گذرد
……
ما همه همسفریم
تا ببینیم کجا، باز کجا
چشممان بار دگر، سوی هم باز شود
در جهانی که در آن راه ندارد اندوه،
زندگی با همه معنی خویش از نو آغاز شود
[پاسخ]
الان متوجه شدم
بینهایت ممنون از راهنماییتون دکتر عزیز 🙂
[پاسخ]
سلام آقای دکتر عزیز
منظورتون از اینکه تو جواب “نسرین” فرمودین “همه چیز را باید برگردوند مگر اینکه شر بشه” چیه؟
ممنون از زحماتتون خیلی
==================
گاهی اوقات جادوی طرف را که بهش میخوای بدی فکر میکنه میخوای منت کشی کنی
[پاسخ]
چون در جواب پگاه فرموده بودید “پس دادن کادوها یک جور گدایی و دلتنگیه پس نکن” پرسیدم که بدانم در مورد حلقه نشون هم چنین موردی صادقه یا نه
خیلی ممنونم از پاسختون
و بخاطر همه چیزهایی که ازتون یاد گرفتم و تاثیرات مثبتی که در من گذاشتید
==============
همه چیز را باید برگردوند مگر اینکه شر بشه
[پاسخ]
دقیقا وقتی دست از بازی کردن و نمک پاشیدن بر زخم بزرگ زندگی م (طلاق والدینم) برداشتم، درهای رحمت الهی به روی من باز شد و تازه صدای پرنده های بهشتی رو شنیدم، نغمه ی زمزمه گونه ی جویبار ها رو ،زیبایی همین آسمون دود گرفته ی تهران رو، لذت زندگی و زنده بودن رو … همه رو دوباره درک کردم و کنار تلاش خودم و دوستانم به چیزایی که خواستم دارم میرسم و از همه مهمتر، سعی می کنم انسان بهتری باشم، نه ضربه زننده و متهاجم، نه ضعیف و زبون
[پاسخ]
سلام خدمت شما استاد محترم
دکتر شیری پس دادن حلقه نشون هم به عنوان دلتنگی و گدایی تلقی میشه؟
==============
نه واسه چی؟
[پاسخ]
دکتر شیری عزیز ممنونم
خیلی ممنونم
من یه عشق واقعی رو تجربه کردم و به خاطر تفاوت فرهنگی نتونستیم ازدواج کنیم
خانوادم منو تو انتخاب سختی قرار دادن
گفتن یا خانوادت یا اون فرد
گفتن هیچ وقت با ازدواجتون موافقت نمی کنیم
و منم برای اینکه بیشتر عداب نکشه و نشکنه گفتم تموم کنیم
عشقم تموم نشده و نمیشه
خیلی بزرگ شدم آقای دکتر
خیلی چیزا یاد گرفتم
و می دونم این عشقی که تجربه کردم موهبت الهی بود
ممنونم که جوابمو دادین
سپاسگذارم
[پاسخ]
مجوز نمی شد اما گاهی انقدر محو میشوی و در اوج کشمکش روحی ناخواسته به سمتی میری که نباید میرفتی ….
نمی دونم چرا گاهی مردم بدون فکر حرفی میزنند که زندگی یک نفر از بین میبره اسمش را تهمت میذارند و هیچ کس سعی نمیکنه بفهمه حقیقت امر چیه!!!!!!!!!!!! دکتر ی تهمت از 10 سال پیش بامنه که هیچجور نمی تونم ازش بگذرم نه با خشم ونه با تلاش
خواستم زندگیمو بسازم همت و تلاش کردم اما تا حالا نشده !!! اینکه مجوز نمیشه درسته اما وقتی میجنگی و آخرش محکوم به شکستی خیلی دردناک هس …..!!!!!!
کاش ادمها دلای سنگی نداشتن
[پاسخ]
سلام وقت بخیر
دکترمن درزمان نوجوانی بامرد زن دار درارتباط جنسی بودم و بعد چندسال بهم خورد. من از کرده خودم مدتهاست پشیمونم و توبه کردم .حالا من چیکارکنم دین اون همسرمرد از گردنم ساقط بشه و چه کاری میتونم بکنم .هرسال قران براش بدم بخونن …چیکارکنم؟؟
باسپاس ازشما
===================
نمیدونم از نظر مذهبی غیر از توبه چه باید کرد؛ شاید باید با یه مشاور مذهبی مشورت کنید ولی وقتی متعهد هستید به اینکه درست زندگی کنید و چنین خطایی را مرتکب نشوید ، به نظرم اتفاق بزرگی می افته در الم و آن تصمیم یک انسان با اراده است
[پاسخ]
چشم. ممنون از جوابتون
[پاسخ]
نمی دونم چطوری میتونم تشکر کنم برای نوشته های خوبتون و به اشتراک گذاشتن تجربیات کلاسها، هم از شما و هم از آقای فرشچی ممنونم.
آقای دکتر دو روز پیش کامنت گذاشتم و نمیبینمش توی کامنت ها. من با تصور این که ارسال نشده دوباره براتون میفرستم( اگر ارسال نشده علامت مشکلی در سایته و اگر ارسال شده و صلاح ندیدید تایید کنید سماجت من رو ببخشید)
“یک خواهر، مادر یا برادر و پدر بد داشتن، مجوزی برای بد زیستن یا تن دادن به اجبار نیست.”
من معمولا در خانواده متهم میشم به خودخواهی اما با اومدن سر کلاس شخصیت شناسیتون متوجه شدم که فقط مهرطلب نیستم و این از طرف خونواده مهرطلبم به حساب خودخواه بودنم گذاشته میشه. سوالم اینه که با یک خواهر مهرطلب که ناگزیر از زندگی باهاش هستیم چی کار کنیم. همون حفظ فاصله ؟ چه طوری میتونیم قانعش کنیم که سراغ درمانگر بره؟ اصلا وظیفه ای در این مورد داریم و راهی وجود داره یا صبر کنیم و کاری نداشته باشیم؟
========================
به نظرم تله ای که مهرطلبها جلوی ما میگذارن اینه که بریم نقش باجدهی را براشون بازی کنیم
اینکه یه نفر همیشه مهرطلبه باعث میشه گاهی اوقات خودخواهی های خودمون را به پای رفتار او بگذاریم، این چیزیست که خوبه مراقبت بیشتری کنید
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ بهمن ۲۳ام, ۱۳۹۲ ۱۰:۴۱ ق.ظ:
به نظرم تله ای که مهرطلبها جلوی ما میگذارن اینه که بریم نقش باجدهی را براشون بازی کنیم
اینکه یه نفر همیشه مهرطلبه باعث میشه گاهی اوقات خودخواهی های خودمون را به پای رفتار او بگذاریم، این چیزیست که خوبه مراقبت بیشتری کنید
[پاسخ]
خانم هاویشام قصر روح خود!
وای من این داستان منه!
انقدر درون نگری کردم و تجزیه تحلیل کردم زخم هام رو که همین برام شده یه هویت خاص!
یادم می یاد میگفتین این کیستی شماست که هر رویدادی چطوری روتون اثر میزاره
من از ١٧ سالگی تا ٢۴ سالگیم هویتم رو از آراستگی ظاهری تو چشم بودن و…. میگرفتم
از ٢۴ تا ٢٧ سالگی از کتابای زیادی که میخوندم!از این که بیشتر پولم رو واسه خرید کتاب هزینه میکردم که انصافا میخوندم و عمل میکردم
از ٢٧ سالگی تا الان که ٢٩ سالمه تجزیه تحلیل کردن خوب شده هویتم!واسه این که هی زخمام رو شخم بزنم!
یادمه سر یکی از کلاساتون گفتین وقتی یه اتفاق میفته که واسمون خوشایند نیست ساترن میاد با داس روانمون رو شخم میزنه و همراه با خودش یه کهولتی میاره که وقتی ما از اون مقطع میگذریم بعدش مقداری عاقل تر از قبل میشیم وتله اش این جاست که امکان داره آدم تلخی بشیم؟
آدم تلخه هویت منه!
به قول اروین یالوم بعضی ها از زندگی وام نمیگیرند چون قراره یه روز بمیرن
مثل من که اصلا شادی نمیکنم مبادا تلخ شدنم از یادم بره
===========================
استاد قمشه ای میگفتند همانطور که شراب و مسکر خوردن حرامه بزرگترین گناه زندگی ، غم خوردن است وقتی میتوان سرور داشت
شما به نظرم دختر بالغی هستید، کودکتان را به موقع زیسته اید، فردی موثر در جامعه تان هستید، زخمهای عاطفی و خانوادگی را مبدل به رشد کرده اید، الان وقت مستی این دستاوردهاتونه….شما موظفید ستاره که غم ننوشید و باده سرور به جان رسانید
[پاسخ]
فهمیدم آقای دکتر عزیز که سوالم بجا نبود
پس اجازه بدین این سوالمو بپرسم
من از عشق زندگیم که سه سال بود باهم بودیم جدا شدم
مجبور شدیم جدا شیم
خیلی عذاب می کشم و گریه امونمو بریده
بغضی دارم که نفس کشیدنمو سخت کرده
انگار رو سینه م سنگ گذاشتن
چطور می تونم با این وضعیت بیشتر کنار بیام؟
کتاب، فیلم، مطلب ؟؟؟
سایتتون که خیلی تاثیر میذاره برام
ممنونم ازتون خیلی
=================================
متاسفم به خاطر این درد
گاهی عمر رابطه تموم میشه ولی احساسات ما هنوز هست
گاهی سهم خود را باید ببینیم تا خشم و غم بر جانمان ننشینه
گاهی باید پذیرفت درست فهمیده نمیشویم و نخواهیم شد توسط یکی
گاهی اوقات یکی دیگه وسط میاد ،
در هر صورت نباید برای رفع غم، خود را به خواب زد
باید بیدار ماند در واکاوی درون تا صبح فرا رسد
[پاسخ]
ممنون دکتر شیری عزیز
شایدم سوالم خیلی بچگانه س
برام خیل مهم بود
در هر حال ممنون
[پاسخ]
بسیار ممنون استاد عزیز به خاطر بزرگواریتون و قبول به اشتراک گذاشتن مباحث تدریسیتون..
و بسیار بسیار سپاسگزارم که جواب ایمیل من رو دادید…
در پناه حق همیشه سلامت و شاد باشید…
[پاسخ]
دوست دارم از تجربه خودم بگم .زخمهای من به مدت 2سال زندگی منوداغون کرد امازمان زخموخوب میکنه ولی اون قسمت ازپوستت یه جوربرجسته تر میشه واین برجستگی باعث میشه حواسم باشه وسنسورهام خوب کارکنن تادوباره زخمی نشم.گرچه که جای زخم باقی مونده باشه
==============
دقیقا رزا
جاش میمونه نه رو زخم بلکه رو حافظه
[پاسخ]
سلام دکتر شیری عزیز ممنون از مطالب قشنگتون که واقعا به دل میشینند.این رو خالصانه میگم که واقعا دوستتون دارم.هیولایی در درونمه که من رو به صرف داشتن یک خانواده نه چندان خوب داره به یه باتلاق متعفن میکشونه.شاید باورتون نشه اما گاهی از سر ناامیدی و استیصال فکر خودکشی یا تن دادن به کارهایی که برخلاف اعتقاداتمه به سرم میزنه.دکتر روزی چند بار به سایتتون سر میزنم و واقعا حرفهاتون مرهمه.خواهش میکنم بیشتروبیشتر برامون بنویسین.محتاج راهنماییهاتون هستیم.
[پاسخ]
دکتر جون خیلی سخته ولی امیدوارم بشه که پیروزمند باشیم……….
ممنون اقای فرشچی……….
[پاسخ]
« یک خواهر، مادر یا برادر و پدر بد داشتن، مجوزی برای بد زیستن یا تن دادن به اجبار نیست.»
سلام. عمق معنایی این عبارت زیبا در سفر زندگی هر انسانی می تواند تا بی نهایت باشد.بیشتر اوقات مترادف این جمله را به مراجعان می گویم که شاید منتسب به « بودا» باشد: { تو پدر،مادر،برادر و خواهر خودت هستی}
ولی « مجوز سقوط یا صعود » جنابعالی بسیار فراتر است.
و خدا کند که همیشه یادمان بماند:
ما مسئول تغییر خود هستیم نه تغییر طبیعت و قوانین آن یا دیگران.چرا که اگر با اطرافیان مشکلی پیدا کردیم،بهتر است به تغییر خود بپردازیم نه تغییر آن ها…..
[پاسخ]
YES….
[پاسخ]
عااااالی بود، خیلی خیلی ممنونم آقای دکتر. پاینده باشید
[پاسخ]
استاددرس نوشته هفتم از تو سایت برداشته شده؟لینک نشده..تو آرشیو هم پیدا نکردم!
========================
الان همه را درست کردیم
ببخشید
این لینک را ملاحظه کنید
http://doctorshiri.com/fa/?p=12960
[پاسخ]
تشکر از دکتر و فواد عزیز
با اینکه خیلی مختصرتر از کلاس ِ سه ساعته عصر جمعه هاست، ولی تمام لب کلام رو تو خودش جا داده. برای مایی که سر کلاس بودیم مرور و تذکر ِ بجاییه و فکر کنم برای دوستانی که نبودن چکیده ای مفید و کاربردی.
[پاسخ]
خیلی عالی بود…دکتر انگار نوشته امروز شما دقیقا پیامی بود که من باید امروز می خوندم…امروز یکی از روزای سخته تو زندگیم…باید بتونم عبور کنم…
ممنونم، ممنونم
[پاسخ]
درود به دکتر عزیز
مثل همیشه فوق العاده بود
همیشه سبز باشی
[پاسخ]
چه خوبه که درس نوشته ها رو میذارید اینجا ، یه پیشنهاد داشتم اگر بشه تو تب همه مطالب وبلاگ یه بخش باز بشه به اسم ” درس نوشته ها ” و همه این درس نوشته ها یه جا جمع بشه خیلی عالی میشه و میتونیم همه رو یه جا مرور کنیم .
[پاسخ]
سارا پاسخ در تاريخ بهمن ۲۱ام, ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ:
خیلی موافقم
[پاسخ]
اگر گیاهان صدایی نداشته باشند
به معنای آن نیست که دردی ندارند . . .
اگرمیخواهی محال ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد
باور محال بودنش را عوض کن . . .
برنده می گوید مشکل است ، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است ، اما مشکل . . .
بیل گیتس
[پاسخ]
سلام اقای دکتر
مثل همیشه عـــــــــــالی بود.
هر کس مسئول اعمال خودش هست. یک زن میتونه هم کارشناس ارشد برق از یک دانشگاه تاپ تهران باشه و خرج خانواده اش را بدهد هم یک پدر ادیکت داشته باشه. برام دعا کنید که بتونم هم خودم دکترا بگیرم هم خواهرم به ارزوی پزشک شدنش برسد
ممنون آقای دکتر
=====================
امیدوارم زهرا هر مقامی که برسید شما دو تا خواهر، حالتون خوب و پر سرور باشه
[پاسخ]
آقای دکتر شیری عزیز سلام
ازتون یک سوال دارم که مثل خوره میخوره منو و از هیشکی جز شما نمیتونم بپرسم چون فقط به شما و جواباتون ایمان دارم
قبلا بهتون گفتم که پسری رو دوست دارم و پدرم مخالف ازدواجمونه
آقای دکتر تفاوتای فرهنگی ما دو تا این ازدواج رو غیر ممکن کرده
ما 3 سال صرف کردیم باهم تا ببینیم میتونیم باهم جور شیم یا نه
غافل از اینکه باید خانواده هارو هم رصد میکردیم
نه تنها خودمونو
الان سوالی که دارم ازتون اینه
من از ایشون هدایایی دریافت کردم از اول این رابطه و شرطم این بود که اینارو امانت میگیرم وقتی ازدواج کردیم ازشون استفاده می کنم
اما الان نمی دونم باید چیکارشون کنم
پس بدم بهش یا نه
اونم تو وضعیت بدی قرار داره و نمیخوام آزارش بدم
از طرفی هم این هدایا منو اذیت میکنه
خواهش میکنم بگین چیکار کنم آقای دکتر؟
کمکم کنین لطفا
جوابای شما برام اصله
خواهش می کنم جوابتونو ازم دریغ نکنین
===================
من متاسفم به خاطر دردایی که این روزها میکشی
سعیت این باشه نشخوار نکنی خاطراتت را
پس دادن کادوها یک جور گدایی و دلتنگیه پس نکن
تمرکزت روی رشد فردی ات باشه و غمت را به خشم مبدل کن تا بتونی رد بشی
[پاسخ]
دکتر ممنون بابت این نوشته مفید .
[پاسخ]