خلاصه مطب ( نوشته هایی که موقع گفتگو با بعضی مراجعینم در این ۱۳ سال ، کنار پرونده هاشون یادداشت کرده ام ، شاید بدرد بقیه نیز بخورد)
—————————–
متین بود و نگاهش عمیق
ایستاده در آستانه فصلی سرد
از رنج بزرگش میگفت :
سالها ” دیده نشدن ” و “فهمیده نشدن” …
—————————–
متین بود و نگاهش عمیق
ایستاده در آستانه فصلی سرد
از رنج بزرگش میگفت :
سالها ” دیده نشدن ” و “فهمیده نشدن” …
یادم داد که جاهایی تو زندگی که بقیه مشغول “خزیدن” هستند از “دویدن “هایت نباید حرف بزنی و جاهایی که بقیه مشغول “دویدن” هستند از “پریدنهایت” هرگز .
————————————
عکس را از زندان اسکندر یزد ، دم غروب گرفتم، باید برید لذتش را از نزدیک تجربه کنید
عالیی بوود آقای دکتر.
حس میکنم به نوعی به این گفتتون تو زندگیم رسیدم.
[پاسخ]