درس گفتارهای سفر زندگی ۳: قدرت زن،ابهام مرد

image_pdfimage_print

 

کشف این که زنان تا چه اندازه جهان خود را تحت کنترل دارن میتواند برای مردان گیج کننده باشد. زنان به راحتی می توانند وارد دنیای درون خود شوند به به شفا و تعادل برسند. زنان می توانند بدترین غصه را داشته باشند بعدش بره بازار تجریش، سبزی بخرد، به خانه برگردد و از سبزی ها ترشی بیاندازد و حین این کار، یک غم بزرگ از دلش کنده شود و برود. نه این که ناپدید شود، این زن ها هستند که عبور می کنند. دو خانم می توانند با کلمات بسیار تند همدیگر را مورد خطاب قرار دهند اما چند دقیقه بعد اگر حال یکی بد بشود، دیگری با شتاب او را به درمانگاه محله برساند. درک این مسئله برای مردها سخت است و اعجاز زندگی شاید همین باشد. برای هضم این پیچیدگی شاید باید تنها ایستاد و نگریست بدون این که کاری کرد.

————————————

زنها این قدرت را دارند که آب روی آتش مردها بریزند و آنها را آرام کنند. این قدرت یک زن است که می تواند مردی را پشت چراغ قرمز میخ کند. امروزه زنها سعی می کنند دارای قدرت هایی شبیه مرد ها شوند. اگر مرد ها می توانند جنس لذت های زنان را تجربه کنند دیگر نیازی به کار کردن نبود، جنس لذت مرد در کار کردن است، چرا که این کار کردن، زندگی در آرکتایپ جنگجو می باشد. زن به این شکل امروزی نیازی به آرکتایپ جنگجویی ندارد. مردها باید بجنگند تا ثابت کنند در جامعه مردانه، مردند. مردها اگر نجنگند، در جمع ها مردانه خود نیز پذیرفته نمی شوند. زنی که دائم در حال جنگ است کلی لذت های دیگر زنانه را نبرده است.

————————————————–

من هفته پیش هم گفتم وقتی استعاره های ما شروع به تغییر بکنند، زندگی هم شروع به تغییر می کند. خیلی چیز ها معنای دیگری برایتان پیدا می کند، شروع های بعدی، چه شروع یک سال باشد چه یک رابطه، معنای جدیدی برای شما خواهند داشت. نمی توان با همین نوع رفتار و آگاهی، به همان روش قبلی زندگی را ادامه داد. زمانی که موبایل ها دارای فنآوری لمسی شدند، نوع تایپ کردن مارا نیز تغییر داد. آگاهی که می آید، آرام آرام چیزی باید تغییر کند. البته بعضی ها بهم می ریزند برای همین است که بعد از این کلاس ها نباید به سرعت تصمیمی گرفت. باید دید آیا ما  آدم بعد از آن تصمیم هستیم یا نه. گاهی باید صبر کرد. شاید اصلا معنای سفر زندگی این است که شما باید مدت بیشتری اینجا بمانید. نباید بی گدار به آب زد.

از دست دادن راه های انطباق و روش های گذشته زندگی، خبر بسیار بدی است. ما انطباق را یاد گرفته ایم اما این انطباق به مرور ما را تباه می کند. این دوران گذار، باید با آرامش طی کرد. از طرفی نباید ترسید و درنگ کرد و از طرفی هم نباید گیج شد و بی گدار به آب زد.

———————————————

انسان از نظر فیزیکی یک بار میمیرد و یک بار به دنیا میاید، اما از نظر روانی بارها میمیرد، سوگواری می کند و دوباره زاده می شود. توقف در سوگواری یعنی نشخوار روزهای نا امید قدیمی. ما بنا نیست در سفرمان خاطرات بی معنی مان را مرور کنیم. مرداب هم چون مانده است در حال گندیدن است. باید عبور کرد.

——————————————–

39 دیدگاه در “درس گفتارهای سفر زندگی ۳: قدرت زن،ابهام مرد

  1. سلام آقای دکتر. من مدتی هست که سایتتان را میخوانم. امروز برای تحقیقات بیشتر برای خودم در اینترنت جستجو کردم و به یک سایت رسیدم که لینکش را گذاشتم اینجا. میخواستم بپرسم که فرقی بین کلاس های شما و این کلاس ها هست یا خیر؟ متشکرم
    ———————–
    محتوای بسیار خوبی دارند بنا به آنچه در این لینک مرقوم کرده اید
    یکی از مدرسینی که اسم شون در لینک بود سال 83-84 دانشجوی خانه توانگری بوده اند و امیدواریم حساسیتهای دانشی را که فراگرفته اند، در آموزش خویش رعایت کنند

    [پاسخ]

  2. استاد بزرگوارم شما جزو فهمیده ترین انسانهای زندگی ام هستین نافهمی از من است که نمیدانم چگونه میتوانم به خودم و خوب شدن حالم کمک کنم!!!!بیماری مادرم اگر اشتباه نکنم ایسکمی مزانت بوده که به دلیل لخته خون در روده باریک و بزرگ دوبار به فاصله دو هفته جراحی شدند و هربا ر ۵۰ سانت از روده را برداشتند این اتفاق ۸ ماه پیش بود و لی سه هفته بعد از جراحی دوم دوباره درد ایجادشد و تشخیص ایجاد دوباره لخته در روده باریک بود!!!!!شما تصور کنید حدود ۶ماه با درد شدید غذا میخوردند و به تازگی دردها بر طرف شده و حتما به لطف خدا لخته ها بر طرف شده اما تاحالا به دلیل کاهش وزن ۴۰ کیلویی و ضعف شدید و افت آلبومین و پروتیین به فواصل دو ماه به دو ماه بستری و سرم تراپی شدند!!!نمیتونند خوب و کافی غذا بخورند!!!!!و روز به روز ضعیفتر میشند!!!! مامانم حتی زمان سلامتی شون یه آدم ضد دارو بود حالا هم در مقابل داروهای مکمل و غذا مقاومت میکنه یکی از علل جراحی دومش هم مقاومت به خوردن وارفارین و آمپول هپارین بود! نمیدانم با این اخلاقای خاصش چه کنم?!!در جواب سوال شما پر حرفی کردم!!!!!!!!شرمنده!!!!!!شما دو سالیست که استاد و راهنمای من شده اید ونوشته هایتان چراغ راه سفر زندگی ام شده!ممنون ازپاسختان!!!به یقین میدانم’ فان مع العسر یسری’ دعایمان کنید!!!!
    ===================
    عجب اختلال داغونی
    خب تنها باید بادارو جلوی اون ایسکمی و غلطت و انسداد عروق را گرفت

    [پاسخ]

  3. سلام آقای دکتر. بعضی پستها – مثل این یکی – خیلی خیلی قابل تأملند.
    یاد اون پست “کلاسهای خودتوانگری به زنان رشد میدهد یا توهم رشد” افتادم (برای خودِ من یک تلنگر به موقع بود). اینکه الانم گفتین بعد از کلاس سریع تصمیم نگیریم. و توی یه پست دیگه گفته بودین وقتی اشتباه عمل کردیم تو رابطه یه مدت نقش درست رو بازی کنیم و ببینیم طرف میتونه این نقش جدید ما رو بپذیره یا نه… اینکه باید پله پله بریم و فکر کنیم. و شرایط رو بسنجیم. در کل اینکه دید واضحی نسبت به خودمون داشته باشیم و الکی و جو زده تصمیم نگیریم.
    زندگیم از یه حالت خیلی بد نسبت به یک سال پیش داره به حال خوبی میره. اون موقع قرص ضد افسردگی میخوردم ولی الان خیلی عالیم و اعتماد به نفسم برگشته. و به قول شما خودم، حال خودمو خوب کردم و از دیگران این انتظارو ندارم دیگه.
    وبسایت و کلاسهای شما به همراه مشاوری که داشتم خیلی به من کمک کرد.
    پاینده باشید دکتر جان. احساس میکنم دوباره خودم شدم 🙂 یک خودِ شاد که میتونه از زندگی لذت ببره مثل گذشته. باورم نمیشه از اون حالت در اومدم… ولی در اومدم دیگه 🙂
    =========================
    به به که چه کامنت وزینی نوشتید برامون زهرا خانم

    [پاسخ]

  4. سلام ولی من نمیدونم چه طور از بیماری ۸ ماهه ی مادرم عبور کنم وقتی ذره ذره آب شدنش را میبینم مادر ۵۰ ساله ام که دلم برای شادابی و خنده های از ته دلش تنگ شده !!!!!!آقای دکتر عبور از این بحرانها ایمان قوی میخواهد!!!!!!نگران خواهر ۱۹ ساله ام هستم که دلش برای دست پخت و توجه مادری تنگ شده!!!!!!۳۰ ساله زندگی من پر بود از لحظه های شاد با مادر!!!!! نمیتوانم عبور کنم!!!!!!روحم بینهایت نیاز به پرواز دارد!!!!!!جدیدن فقط نگاه به آسمان امیدوار و آرامم میکند!!!!!!!!
    ==================
    ملیسای عزیزم
    الان حال مادر چطوره؟ چه بیماری دارند ؟
    همه جنگهایی که الان کل خانواده تون میکنید ، شما را برای ریزشها و رویشهای بزرگی آماده میکند
    ما درد خلوت تو را نمیفهمیم مگر اونهایی مون که چشیده باشیم…به خاطر نافهمی ما ، به دلت چیزی نگیر بانو و سفرت روشن باد

    [پاسخ]

    شیما پاسخ در تاريخ بهمن ۴ام, ۱۳۹۲ ۹:۱۹ ب.ظ:

    ملیسای عزیزم
    از خدا می خوام که تن عافیت به مادر عزیزت ببخشه .

    [پاسخ]

  5. من همیشه از زن بودنم راضی بودم، این نوشته های شما رو که می خونم، یه تایید دوباره س واسه این حس. خیلی ساده و شیرین تحلیل کردین. میشه یه کمم روحیات آقایون رو برای ما تشریح کنین، مهارت ارتباط با آقایون رو هم داشته باشیم.

    ممنونم

    [پاسخ]

  6. دکتر دوست دارم هر جمله این نوشته رو دهها بار برای خودم بخونم و توی ذهنم اکو کنم . روح آدم رو تغذیه میکنن از بس که نابند . ممنون و خدا رو شکر که شما رو داریم .

    [پاسخ]

  7. سلام آقای دکتر
    مشورت میخواستم درباره معرفی کتاب به دختری 34 ساله که پس از دو سال عقد در آستانه طلاقه و کمی افسرده است، میخواستم هدیه ببرم، به نظرتون کتاب طلاق معنوی دبی فورد مناسبه؟
    ================
    خیلی خوبه مینا

    [پاسخ]

  8. دکتر سلام و خدا قوت. اجازه می خوام در مورداین قسمت پست زیباتون : «مرداب هم چون مانده است در حال گندیدن است. باید عبور کرد.»متنی رو براتون به اشتراک بذارم که حدود هفت هشت سال پیش خونده بودم و برای دانش آموزام با هیجان خاصی شرح می دادم و هنوز هم بیانش می کنم:
    تلاش رمز پیروزی است
    ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما آبهای اطراف ژاپن، سالهاست که جوابگوی نیاز تمام مشتریان خود نیست. بنابراین برای غذا رساندن به جمعیت ژاپنی ها،قایق های ماهی گیری، بزرگ تر شدند و مسافت های دورتری را پیمودند. ماهیگیران هر چه مسافت طولانی تری را طی می کردند، به همان میزان آوردن ماهی تازه بیشتر طول می کشید. اگر بازگشت بیش از چند روز طول می کشید، ماهی ها دیگر تازه نبودند و
    ژاپنی ها مزه این ماهی ها را دوست نداشتند.
    برای حل این مسأله، شرکت های ماهی گیری، فریزرهایی در قایق های خود تعبیه کردند. آنها ماهی ها را می گرفتند و آنها را روی دریا منجمد می کردند. فریزرها این امکان را برای قایق ها و ماهی گیران ایجاد کردند که دورتربروند و مدت زمان طولانی تری را روی آب بمانند. اما ژاپنی ها تفاوت مزه های تازه و منجمد را متوجه شدند و مزه ماهی یخ زده را دوست نداشتند.
    بنابراین شرکت های ماهی گیری مخزن هایی را در قایق ها کار گذاشتند و ماهی را در مخازن آب نگهداری
    می کردند. ماهی ها پس از کمی تقلا آرام می شدند وحرکت نمی کردند. آنها خسته و بی رمق، اما زنده بودند. متأسفانه ژاپنی هاهنوز هم توانستند مزه را تشخیص دهند. زیرا ماهی ها روزها حرکت نکرده و مزه ماهی تازه را از دست داده بودند. باز هم ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح
    می دادند.پس شرکت های ماهی گیری به گونه ای باید این مسأله را حل می کردند.
    آنها چطور می توانستند ماهی تازه بگیرند؟
    اگر شما مشاور در منابع ماهی گیری بودید چه پیشنهادی می دادید؟ چطور ژاپنی ها ماهی ها را تازه نگه می دارند؟
    برای تازه نگه داشتن ماهی، شرکت های ماهی گیری ژاپنی هنوز هم از مخازن نگهداری ماهی در قایق استفاده می کنند، اما آنها یک کوسه کوچک به داخل هر مخزن می اندازند. کوسه چندتایی ماهی می خورد اما بیشتر ماهی ها با وضعیتی بسیار سرزنده به مقصد می رسند، زیرا ماهی ها تلاش کرده اند.
    بشر تنها در مواجه با محیط چالش انگیز است که پیشرفت می کند. پس:
    به جای دوری جستن از مشکلات، به میان آنها شیرجه بزنید.
    اگر مشکلات و تلاشهایتان بیش از حد بزرگ و بی شمار هستند، تسلیم نشوید.
    ضعف، شما را خسته می کند. به جای آن، مشکل را تشخیص دهید.
    عزم بیشتر و دانش بیشتر داشته باشید و اگر به اهدافتان دست یافتید، اهداف بزرگ تری را برای خود تعیین کنید.
    زمانی که نیازهای خود و خانواده تان را برطرف کردید، برای حل اهداف گروه، جامعه و حتی نوع بشر اقدام کنید.
    پس از کسب موفقیت آرام نگیرید. شما مهارت هایی دارید که می توانید با آن تغییرات و تفاوت هایی را در دنیا ایجاد کنید.
    در مخزن زندگیتان کوسه ای بیندازید و ببینید که واقعاً چقدر می توانید دورتر بروید.
    هاجر مرادی دوست-مشاور دبیرستان

    [پاسخ]

  9. سلام .
    چقدر در روزگار فعلی به این آرامش و صبر و ایمان داشتن به این صبر نیاز داریم . چقدر گاهی خالی کردن ذهن از هر دغدغه ای و فقط فکر کردن به اینکه من به این دنیا آمده ام که چه کنم ؟ ماموریتم چیست ؟ به من آرامش می دهد .
    ممنون بابت درسی دیگر که امروز از شما آموختم ..

    [پاسخ]

  10. سلام. بهترین ارزوها رو براتون دارم استاد گرامی.من درس ها زیادی از شما گرفتم.ممنونم وسپاسگزار.ایمیل ها تون همیشه بهترین هاست.سلامت باشید.به امید اینکه مشهد هم تو برنامتون باشه.

    [پاسخ]

  11. سلام و باز هم مثل همیشه بی نظیر، سر شار از لذت خوب فهمیدن، معنا شدن، جاری شدن.خدا حفظتون کنه که بعد یه عمر دویدن و درس خوندن(که دیگه فکر میکنیم علامه دهریم) یه تلنگری به ما میزنید که هی یارو کجا با این عجله. . . تو یه زنی و زن یعنی . . .

    [پاسخ]

  12. راستی ای کاش به بهانه قتل ساناز نظامی یه هشداری در مورد ازدواج های اینترنتی نوشته بشه. یا شاید بهتر باشه بگیم نحوه شناخت شوهرهایی که قراره قاتل از آب دربیان! البته احمقانه اس اما ممکنه در آینده ما هم سرنوشت مشابهی داشته باشیم.

    [پاسخ]

  13. قدرت زن… خوشمان آمد… عجب موجوداتی هستیم ما. واقعا کاری هست که زن ها بخوان تو دنیا انجام بدن و نتونسته باشن؟ والا نه، بلا نه. از حکومت گرفته تا تجارت، تا نشستن زیر پای پادشاهان بزرگ و سرشون رو به باد دادن، تا خوروندن زهر به هر کی که چپ نگاشون کرده،

    [پاسخ]

  14. سلام آقای دکتر و خسته نباشید
    می دونم فرصت پاسخ دادن به ایمیل ها را ندارید بنابراین اینجا ازتون خواهش می کنم در صورت امکان راهنمایی بفرمایید که کسی که به هیچ وجه نمی تونه به دیگران اعتماد کنه و این حس عدم اطمینان و امنیت در برابر دیگران که مانع بزرگی در برقراری ارتباط با اطرافیان می شه را چگونه می شه حل کرد؟
    ======================
    خیلی روانکاوی بهش کمک میکنه
    درمانگرانی هستند که تحلیل میکنند به تدریج که فرد از چه عارضه ای رنج میبره

    [پاسخ]

  15. سلام دکتر جون خدا قوت با تشکر از شما و اقای فرشچپی که مطالب را گرد اوری میکنند
    یعنی یه روزم میشه بنر شما را تو شهرمون ببینیم عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

    [پاسخ]

  16. استاد هزاران بار هم بخوانم لذتی که می برم را نمی توانم وصف کنم. چقدر از دنیای زنانه خود فاصله گرفتم .صحبت های شما همیشه تلنگری است تا بدانم کجا را اشتباه طی می کنم.تاثیری که درس های شما بر روی روح من بسیارشیرین است . از این همه لطف حضورتان متشکرم.
    =================
    اگر بدرد بانویی در این دیار میخوره بهش برسونید اعظم گرامی

    [پاسخ]

  17. سلام و عرض ادب . ممنونم از درس نوشته های سفر زندگی.
    نکته های سفر، ،عالی و بی نظیره…
    ====================
    دست آقای فرشچی درد نکنه که پیاده میکنه

    [پاسخ]

  18. سلام استاد نازنین ما
    وااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چقدر چسبید
    از صبح درگیری فکری داشتم و دقیقا تو برخی مردن ها و سوگواری های گذشته غرق شده بودم که اومدم خونه و سایت شما و مطلب جدید و دیگه واقعا می گم ذوق مرگ شدم
    وای که چه حالی می ده می فهمی بابا این حالت ها طبیعی و گذراست و مال همه هستش نه فقط مال من
    فقط باید عبور رو یاد بگیرم و درسش رو بفهمم و رهاش کنم
    خیلی خیلی ممنونم استاد
    ماه جشن میلادتون هم مبارک

    [پاسخ]

  19. با سلام.یاشاسین جناب دکتر صبورمان.
    اینطور که ساجده خانم نوشتند ما بسی غبطه خوردیم به حال اهالی ساری. آقای دکتر کی میشود نوبت شهر ما بشود که تشریف بیاورید. بنده شخصا به عنوان یک مدرس دانشگاه خیلی خوشحال خواهم شد اگر بتوانم زمینه حضور شما را در شهرمان زنجان فراهم بکنم.مطمئنم جوانان شهر ما تشنه یادگیری از چنین انسان فرهیخته ای می باشند.
    ===================
    نازی گرامی
    یکبار برای بچه های سمپاد زنجان سخنرانی داشتم ( تابستون 92) و بازم میایم اگر دانشگاهی جایی دعوت کنه

    [پاسخ]

  20. گاهی فکر میکنم آیا میشه انقدر زیبا و دلنشین معنای عمیق زندگی و کسی چشیده باشه و بتونه انقدر دلنشین ترمنتقل کنه؟!
    خدواند چه انسانهای پر برکتی و سر راه زندگیمون قرار داده
    خدارو شکر که هستید
    وبسیار ممنون

    [پاسخ]

  21. خیلی ممنون ،،،، وقتی بعد کلاس مطالب کلاس رو اینجا می خونم کل کلاس توو ذهنم دوره میشه و جا میوفته و اون مطالبی که بد فهمیدم تصحیح میشه ……80% جواب سوالی که ایمیل زده بودم رو هم فهمیدم……………
    باز هم ممنون

    [پاسخ]

  22. استاد سلام و خسته نباشید،میشه لطفا درباره ی لغزشی که در بین بانوان شکل می گیرد هم کمی صحبت کنید،در بین دوستان و آشنایان، هستند کسانی که با وجود داشتن فرزند و زندگی چندین ساله دچار لغزش میشوند؟با تشکر.

    [پاسخ]

  23. دکتر عزیزم استاد عزیزم!!
    نمیدونید چــــــــــــــــــقدرحسای خوب بهم میده اینجا ومخصوصا این مطلبا…انگاری که یکی قلبو روحمو گرفته دستش وداره جلا میده…!!!انگاری زندگی زیباس وانقدرام ظالم نیس…چه تعبیری کردین مرگ روح…نمیدونم چندبار مردم آخرین مردنم وقت پرکشیدن مامانم بود…دلم میخواست همه ی حسای خوبسی که با این نوشته وتواین لحظه بهم دادین تو یه کادوی خوشگل بپیچم وواسه روز تولدتون بفرستم!!راستی تبریک پیشاپیش تولدتون رواز این شاگرد6ساله مجازی میپذیرید؟
    کاش میشد همه ی این درسارو بغل کنم وهرجامیرم باخودم ببرم و دلگرمیم باشه…
    ================
    بهترین هدیه ، خوب تر زیستن همه بچه هایی است که اینجا گذری میکنند و قلمی میزنند الناز عزیز

    [پاسخ]

  24. سلام
    هیچ چیزی لذتبخش تر از این نیست که وقتی در یک عصر زمستونی با هوای گرفته ابری ، خسته و کسل داری بر میگردی خونه ،نگرانی نکنه میگرنت دوباره شروع بشه. یهو رو استند کنار خیابون یه بنر می بینی با عکس بزرگ استاد محبوبت :”همایش ازدواج مثبت ، با حضور دکتر شیری ، 9 بهمن ” ذوق زده میشی ، حالت خوب میشه ، میگرن یادت میره ، میری سمت شهر کتاب ساری برا خرید بلیط.چرا توی سایت چیزی گفته نشده!!!!!
    آقای دکتر شما به گردن من خیلی حق دارید ، مطالب ، گقته ها ، علم و….شما درست فکر کردن رو یاد آدم میده ، من از شما یاد گرفتم باید دنبال زندگی با معنا و معرفت باشم ،من یاد گرفتم به قول خودتون رصد کنم خودمو ، رابطه ام رو با خدا و مردم و اطرافم.من تا حالا خانه توانگری نیومدم (متاسفانه) ولی خیلی ریز ریز و آروم آروم دارم یاد میگیرم توانگر باشم ، یاد میگیرم حتی فیلم ، کتاب ، موسیقی ، دوست ، استاد ،تفریحی و….که دارم تاثیر داره تو عمق وجودم .شما مستقیم و غیر مستقیم با چراغی که دسته آدم میدین باعث رشد آدم میشید.گاهی فکر میکنم چه مسئولیت بزرگی رو قبول کردید تا راهنمای جان این نسل باشید وقتی فقط با دیدن یک بنر اینقدر حس خوب ، حال خوب ایجاد میکنید.شما همواره در دعاهای من حضور دارید تنها کاریه که از دستم بر میاد .دعا برای موفقیت روزافزون شما و کل تیم خانه توانگری.
    ==================
    ساجده گرامی
    چقدر کیف میده اولین کامنتی که در اولین روز بهمن ، ماه تولدت، میخونی، مال یک دختر ساروی باشه که از این بهتر نمیشد حال معلمش را خوب کنه
    برکت دارید و خدا خیرتون بده

    [پاسخ]

  25. اگراین پیچیدگی زنان برای اقایان قابل هضم نیست ماراقضاوت نکنید به قول دکترشیری باید ایستادونگاه کرد

    [پاسخ]

    عبدالله پاسخ در تاريخ بهمن ۱ام, ۱۳۹۲ ۱۰:۴۴ ق.ظ:

    ما هم خیلی دوست داریم بایستیم و نگاه کنیم منتهی نمی گذارند…یا با گشت ارشاد روبرو می شویم و یا به آدم می گویند:مرتیکه هیز…چند روز قبل در میدان ونک که ایستاده بودم و نگاه می کردم،خانمی به من گفت: ببخشید جناب میخ میشه از سر راه برید کنار تا بتونیم رد بشیم؟!!!
    ==================
    شاید راست گفته عبدالله
    این نگاه مال کسانیست که مقدمات یک رابطه درست را طی کرده اند نه تو خیابون ونک!

    [پاسخ]

  26. وقتی این مطالب رو می خوندم ناخود آگاه حس کردم کسی که این حرفها رو زده یک زنه ولی بعد به خودم گفتم صاحب این صحبتهای نغز کسیه که سالها در حال مطالعه در وجود خودش و دنیای انسانهای اطرافشه . کسی که رنج های بسیاری را تحمل می کنه و اینجا در اختیار ما قرار می ده تا بهتر زندگی کنیم . به خاطر بودنتون خدا رو شکر می کنم . لحظه شماری می کنم که تو ساری از نزدیک زیارتتون کنم .
    ===================
    به امید حق میایم محضرتون بانو

    [پاسخ]

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.