درس گفتارهایی از کلاس سفر زندگی-۲

image_pdfimage_print
  • بهشت، باغ و جنت، مفهومی است که در ذیل خودش همیشه مفاهیم پیوسته دارد. مانند  مار (در مسیحیت) یا شیطان (در اسلام و برخی ادیان دیگر) که در این بهشت  وجود دارد. هر بهشتی که در زندگی به ما وعده داده می شود در ذیل آن یک مفهوم خطرناک نیز مستتر است. آگاهی این است که وجود این خطر را بپذیریم و پا به درون بهشت بگذاریم و خطرناک این است که بدون پذیرفتن این امر وارد بهشت شویم و خام وارد آن شویم. مثلا خیلی ها رویای ثروتمند شدن دارند ولی مار را نمیبینند که کار زیاد و خلوتهای طولانی و استرسهای قبل و حین و بعد ثروت و…میباشد

 

  • مرد تمنای شدیدی دارد که زن به او بتابد و سرشت ایزد گونه اش را ببیند. هر مردی دوست دارد زنی در نقش سوم شخص، شکوه این مرد را بدون اعمال قدرت مرد، ببیند. ما مرد ها دوست داریم زنهایی که اطراف ما هستند، زنمان، خواهر یا مادرمان، ما را یک بار وقتی حواسمان نیست ببینند. ما را در حین جنگ ببینند، ببینند که اهل زمین خوردن و اهل زمین نشستن و دریوزگی نیستیم. ببینند که برای زندگی مان و برای آنها ارزش قائلیم. هر مردی می تواند این چهره تابناک را داشته باشد اگر زنی چراغ را درست جلوی چشمش بگیرد. هستند زنانی که حضورشان در زندگی مردی، باعث می شود آن مرد همیشه در حال تقلا کردن و تلاش کردن باشد، و اگر زمین خورد دوباره بلند شود زن دیگری هست که تنها با توقعاتش در زندگی خود را نشان می دهد. توجه ها و اهمیت دادن هایش هم بی موقع و مخرب است. با متلک ها و نا فهمی های بی موقعش، مرد در مرداب بد بختی ها و زیر چنگال عقده مادر خود گرفتار بماند.

اغلب مادر در زندگی مردها بیشتر نقش تابندگی را داراست. چیزی که همه مادران ما دارند، این است که بخش خوب ما را به ما نشان می دهند. زنانی هستند که بخش بد مارا هم دیدند اما نیازی نمیبینند آن را بتابانند. به تو بخش خوبت را نشان میدهند. ممکن است آنها دریافتشان را از ما ویرایش کنند اما نمی توان منکر تاثیر این زنان در آگاهی یک مرد از خودش شد. اینها چون آیینه هستند (البته بعضی آیینه ها هم هستند که ما را زشت تر از آنی که هستیم نشان می دهد!). البته گاهی ما انقدر نیاز نداریم کسی این قدر راجع به واقعیت ها با ما صحبت کند !

زن در این بین ممکن است ببیند که در جایی درون مرد خداگونه ای وجود دارد. پاک و باشکوه. این حضور زن است که مرد بهترین های درون خود را رصد می کند. حضور یک زن در زندگی یک پسر مثلا سی ساله می تواند نوع تلاش او را تغییر دهد. این زن نیست که این کار را می کند، او تنها لحظاتی بر مرد می تابد و شکوه مرد را بر خود مرد نمایان می کند. چون اروس هم خودش را نمی بیند. عشق باعث می شود آدم ها خودشان، خودشان را در آیینه طرف مقابل ببینند. می توانند همدیگر را دوست داشته باشند چراکه باعث می شوند هر کدام بخش های غیر خوب دیگری را ببینند. فرهاد نقش خویش به کوه کند شیرین بهانه بود!

وقتی مردی به زنش می گوید که” من از کارم متنفرم و فقط به خاطر تو و بچه هایم سر آن کار می روم” ممکن است در وهله اول زن فکر کنند که مرد ادعاهایشان جلو دوستانش است ( و این چه اشکالی دارد؟ مدل مردها همین ادعا هاست اما این همه ادراک مرد نیست و این نشان از سطحی بودن مرد نیست

زنانی هستند که می گویند “مرد ها پسر بچه هایی هستند که بزرگ نمی شوند” ولی این جمله گویای همه حقیقت نیست.  فراهم کردن بخشی از زمینه این بلوغ می تواند بر عهده طرف مقابل زن یا مرد باشد. این جاست که هر دانه ای که در وجود مرد نهاده شده، مادری یا زنی لازم دارد  که با متانت و صبر، به رشد این دانه کمک کند( در اوایل رشد روانی)

خانم ، این سوال برایش پیش بیاید که  چرا مرد هر روز صبح صورتش را اصلاح می کند، خود را خوشبو می کند و به سر کار می رود. مرد چه باید بکند؟ مرد ترجیح می دهد از کارش متنفر باشد اما کار داشته باشد. این پارادوکس در زندگی همه مرد ها هست. که اگر دارند کار می کنند، به انگیزه یک عشق این کار را می کنند. این عشق ممکن است زن هایشان باشند. حتی مرد های قدیمی که ممکن است ظاهر بداخلاق و اخمویی هم به خاطر فاصله از احساسات و خانواده و درگیری بیش از حد با محیط کار داشته باشند، از این عشق بی بهره نیستند. شاید گاهی فرزندانشان، خصوصا دخترانشان باید دست آنها را ببوسند و بگویند ممنون که در این سالها منت سرمان نگذاشتی… این تشکر مانند همان تاباندن نور است. به پدر چیزی را نشان می دهد که شاید تابحال خودش هم ندیده است و این اتفاق جالبی است.

  • بیشتر مردان ایمان به خود و تایید ارزش خود را از زن می گیرند. و اگر مرد به آگاهی ژرفی از خود برسد ، این ایمان را از آنیمای خود می گیرد. کم کم ارزشمندی را درون خودش می بیند. آنیما این قدرت را به مرد می دهد که به زندگی برسد. زن ها این قدرت را داشتند که خلق زندگی کنند. نانوایی در تنور های خانگی، کاشتن دانه ای یا نهالی در دل زمین با دستان برهنه، کارهایی بودند با بویی از خلق که زنان از دیرباز به آنها مشغول بوده اند. زنان عمق زمین و زندگی را قرنهاست که درک کرده اند در عین این که مردان در سطح آن می زیسته اند. می توان حتی به حیوانات غذا داد، به گربه های پارک! این ها منافاتی با کمک به همنوعانمان و انسان ها ندارد، کمک این گونه، سیر کردن یک انسان دیگر فقط ظرفیت بالاتری از مادری و انرژی مادرانه را در انسان می طلبد.
  • یک زن می تواند با یک کلمه به جر و بحث و جنگ و جدل های کاری یک روز یک مرد ، معنی ببخشد. مردی که با نگرانی و اعصابی بهم ریخته ناشی از محیط کار به منزل میاید، زنی که در زندگی این مرد اگر باشد و حال او را بپرسد، ممکن است مرد چیزی نگوید اما تنها کافی است زن پرتقالی برای او پوست بگیرد، سر به شانه مرد بگذارد و بگوید “هیچ چیز نیست، قبلا توانسته ای باز هم می توانی”، یا بگوید فدای سرت.؛ یهویی آتش گلستان میشود

==========================

مطالب مشابه

مرگ دخترانگی ( درس گفتارهای سفرزندگی ۹۲)

درس نوشته جلسه اول سفر زندگی ( زمستان ۹۲)

20 دیدگاه در “درس گفتارهایی از کلاس سفر زندگی-۲

  1. عالی بود دکتر شیری عزیز …لطفا بیشتر از مردها بنویسید،همیشه همه جا صحبت از زن ها و حساسیت هاشونه و ما خیلی کمتر درمورد احساسات و نیازهای واقعی مردانمون شنیده ایم(مخصوصا از منبع موثق و قابل اعتمادی چون شما…)

    [پاسخ]

  2. دکتر این نوشته تون را باید قاب کرد و گذاشت بالای تخت که آدم هر وقت میخواد بخوابه و بیدار بشه بخوندش و لذت ببره و انجامش بده . ممنون از وجود شما که کارتون فقط روشنی دادن و گرمی دادن به همه است . با نوشتن چند تا جمله غوغا می کنید ، نمیدونم چه جوری بگم . انگار با خوندن حرفاتون آدم جواب خیلی از مسائل حل نشدش رو پیدا میکنه و خیالش راحت میشه .

    [پاسخ]

  3. ما دوتا (من و همسرم) زدیم گلستانمونو داغون کردیم و نه اون با قاطعیت به من بسه گفت و نه من زدم روی شونش و بگم تو از پس همه چی برمیایی….
    این سفر رو دیر راه افتادم ولی باز هم خوبه پیداش کردم

    [پاسخ]

  4. سلام.استاد بسیار پر معنا و عمیق.انگار حرفهای جاری نشده بر زبان رو میگید حرفاهایی که تا نوک زبون میاد اما یارای گفتنش رو نداری انگار کلمات سر هم نمیشن و جمله شن و بریزن بیرون.من امشب فهمیدم که هیچ وقت از پدرم تشکر نکردم ( بیان کنم و به زبان بیاورم)بخاطر همه زحماتی که برام کشید ولی همیشه تا بود دستشو میبوسیدم(یه سال هس که پدرم به رحمت خدا رفته)والان که دارم میینویسم دارم باهاش حرف میزنم و ازش تشکر میکنم هر چند خیلی دیر شده اما برام تسکین دهنده هس.خدا حفظتون کنه استاد
    ===============
    خدا نبود ایشون را برات با صبوری هایت و خوب زیستنهایت جبران کنه

    [پاسخ]

  5. سلام استاد.خدا قوت.
    ممنون می شدیم باز هم یکی از آن پست های حال خوب کن شما را در زمینه ی میلاد پیامبر مهربانی ها می خواندیم..

    [پاسخ]

  6. پست هایی که اینطوری راجع به ارتباط زن و مرد بحث می کنه رو خیلی دوست دارم دکتر عزیز
    احساس می کنم بدجور از زنانگی فاصله گرفیتم
    چیزی که جزو فطرتمون بوده و طبیعت حالا برامون غریبه شده !
    احساس می کنم دارم کوه می کنم با تلاش برای احیای این بخش سرکوب شده ی وجودم !
    از زنانگی برامون بنویسید و تاثیرش بر مرد …. از معشوقه بنویسید ! که همه جا سانسور شده !!! و باعث شده تو ذهن من و امثال من تقبیح شده به نظر بیاد و سطحی بودن بدونیمش !!!!
    نمی دونم از کجا باید این جنبه رو تقویت کنم
    اونم وقتی که حکایت مرغ و تخم مرغ شده ! معشوقه ام ضعیفه ، رابطه ای پا نمی گیره – رابطه ای پا نمی گیره ، این حس همچنان تو سایه مونده !
    به این نتیجه رسیدم خودم باید دست به کار بشم ، اما نمی دونم از کجا باید شروع کنم
    پ ن : چهره و تیپ و صدام خیلی خوبه ها ! … اون حسه از درون نیست ! باورش نداشتم … باز جدیدا بهتر شده

    [پاسخ]

  7. ایجاد حس شرم توام با غرور تو مردی که دوستش داشتم با احترام و تاییدی که نسبت بهش داشتم و نشون دادن زیبایی های وجودش … مردی که بهم علاقه ای هم نداشت به هیچ عنوان اما حس می کردم چقدر موثره …
    با خودم فکر می کنم اگه عشقش این حس رو بهش منتقل می کرد چه ارزشی براش داشت ؟!؟!؟!؟!
    مرد عمیقی بود …
    از این تجربه خوشحال شدم اگر “زنانگی” معشوقه وار ندارم برای جذب یک مرد اما حداقل این پرورش دهندگی مادر مادونا رو دارم

    [پاسخ]

  8. سلام آقای دکتر شیری عزیز،
    مشکل گاهی اینجاست که مرد دنبال آن نوع تمجیدی است که مادرش ازش می کند و تنها زنی که دارای مقام و ارزش هست را مادرش می داند و سعی کند همسرش رو از حس ارزشمتد بودن تهی کند …
    چه باید کرد؟

    [پاسخ]

    سارا پاسخ در تاريخ بهمن ۱۳ام, ۱۳۹۲ ۸:۴۲ ب.ظ:

    مأیوس شدم. متأسفانه بسیاری از زندگی های امروز زندگی های نرمالی نیست. بسیاری از مطالب شما این رو به ذهن من میاره که فقط زن ها در زندگی مسئولیت دارند. دارید زن رو مسئول همه چیز حتی شکست ها و موفقیت های مرد معرفی می کنید. به اندازه کافی زن ها متهم هستند، شاید صحیح نباشه برای این موضوع توجیه علمی هم بیارید.

    [پاسخ]

  9. “زنان عمق زمین و زندگی را قرنهاست که درک کرده اند در عین این که مردان در سطح آن می زیسته اند.”
    عالی بود، به نظرم اگر با این درک سراغ زندگی مشترک بریم، کمتر به هم گیر بدیم یا همدیگر را متهم کنیم که تو منو درک نمی کنی.

    [پاسخ]

  10. خیلی مطالب جالبی رو در اون جلسه عنوان کردید. مخصوصا اونجایی که در مورد سوگواری آگاهانه صحبت می کردین و مثالهایی که در مورد از دست دادن های آینده میزدید منو به شدت منقلب کرد.ته کلاس نشسته بودم و با هر جمله تون اشک میریختم. راستی تو همون جلسه مادرتون رو برای اولین بار ملاقات کردم. مهربانی و انرژی مثبت ازشون می بارید. خدا حفظشون کنه

    [پاسخ]

  11. چقدر این کتاب مردمرد رابرت بلای خوبه! واقعا عالیه.. زنها ملکه سرزمین مردانند. وقتی انها شوالیه گری می کنند. نمی جنگند می خواهند ملکه شان انها را نظاره کند و دستمال تایید برایشان تکان دهد..

    [پاسخ]

  12. چه عالی بود دکتر. جواب سوالم رو که همیشه تو ذهنم داشتم تو این پست گرفتم. ای کاش سر این کلاس بودم. خیلی حیف شد! مطمئن هستم سر این کلاس مثل همیشه میخ کوب بودم!

    [پاسخ]

  13. خوب نه، عالی بود. لطفا همه جلسات رو بذارید، مثل این که این کلاس فوق العاده ست. حرف هایی توی این کلاس ها زده میشه که هیچ جای دیگه زده نمیشه.
    آقای دکتر میشه مفهوم عقده مادر رو با یه مثال خیلی ساده بفرمایید؟
    ==================
    اینکه فکر کنیم یه چیزی مثل دوست ، همسر یا کار بناست به تنهایی بار خوب کردن حال ما را به دوش بکشد

    [پاسخ]

  14. چه مطالبه زیبایی در اون جلسه عنوان شده مخصوصا اینکه یه دختر باید دستایه باباش و ببوسه من همیشه کف پایه بابام و بوسیدم یه احساسی از شرم و غرور رو تو چهره اش دیدم این حالته چهره اش و دوس دارم اما چند وقتیه ازش فاصله گرفتم تلنگر خوبی بود برای من که یه بار دیگه اون حس و به پدرم هدیه بدم بخاطر همه زحماتی که به چشمه من نمیاد

    [پاسخ]

    مرضیه پاسخ در تاريخ دی ۳۰ام, ۱۳۹۲ ۱۰:۳۱ ب.ظ:

    ریحان جان لطفاً “ـه” رو بجای “ـِ” استفاده نکن. معنای کلمات عوض میشود. “مطالبه”، “پایه”، و “چشمه” معنای متفاوتی با “مطالب”، “پای”، و “چشم” دارند.
    ممنون

    [پاسخ]

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.