هفته پیش سالروز میلاد جناب مولوی بود . در هندسه ذهنی مولوی تفاوت بزرگی میبینیم با شکاکیت و بلا تکلیفی خیامی.
مولوی درمانده نیست ، دو به شک نیست این را در قمار عاشقانه ای که در ۳۸ سالگی کرد ، میتوان رصد کرد
مولوی شیخ و مفتی اهل تسنن است ، ثروتمند و مشهور است و در مواجهه با شمس تبریزی شیعه ، همه قمار را یکجا بجا آورد و قید شهرتش را زدو کل رویه اش را عوض کرد
گفــت که تو کشته نه ئی ، در طرب آغشته نه ئی
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفــت که تو زیر ککی ، مست خیالی و شکی
گول شدم ، هول شدم ، وز همه بر کنده شد
گفــت که تو شمع شدی ، قبلهء این جمع شدی
جمع نیم ، شمع نیم ، دود پراکنده شدم
گفــت که شیخی و سری ، پیش رو و راهبری
شیخ نیم ، پیش نیم ، امر ترا بنده شدم
غزالی نیز همین کار را در ۴۰ سالگی کرده در حالیکه بسیار شهرت داشت و قال الغزالی قال الغزالی را در جوانی خودش از زبان اساتید نظامیه بغداد میشنید و شاگرد نورچشمی امام الحرمین جوینی بود و استاد بی نظیر بحثهای کلامی و فلسفی بود؛ ناگهان بی معنا شد و طوری در خلوت رفت که وقتی بازگشت به دیدار مرقد ابراهیم نبی رفت و نذر کرد هرگز بحث و جدل نکند . او بعدها نوشت علم کلام دواست نه غذا و به کسی که از نظر فلسفی بهم ریخته باید کلام آموخت و هزار بحث و جدل موجب سرسوزنی ایمان در دل انسان نمیشود.
سنت آکوستین مسیحی نیز چنین سفری در زندگیش داشته است و این چنین در و گوهر از جانش برای ما انسانها فروریخت
هر سه نفر اهل قماری بزرگ بودند که قید شهرت و …خویش را زدند و سراغ جانان رفتند
خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الاهوس قمار دیگر
البته مولوی فرقش با غزالی این بود که هرچقدر غزالی اهل خوف و زهد و ترس از خداوند شد ، عرفان مولوی پر بود از طرب و شادمانی و سرور. مولوی هرگز غمی به جانش راه نداد و میدانست عارف فربه است و پر از معنا
بنابراین میتوانیم به راحتی بفهمیم که انتساب شعر خیامی زیر به مردی مطمئن و فربه از نظر اندیشه مثل مولوی چقدر ناشیانه بوده است :
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
زکجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود ؟
به کجا می روم آخر ؟ ننمایی وطنم
====================================
دو پیاله مثنوی- مکر عالم-
دو پیاله مثنوی- اذا وقعت الواقعه
چیزی در زخم هست که میتونه آدمی را به جای پختگی ،خطرناک بکنه
دو پیاله مثنوی – ۱۸ اردیبهشت
- اسید میسوزاند…. اسید معده آدمی ، موزاییک را سوراخ میکند معده اگر سوراخ نمیشود زیرا محهز است به لایه ای مخاطی و مقاوم اگر میکربی به جان آدمی افتد که این لایه را تضعیف کند ، معده زخمی میشود ، بعضی ” گذشته های ” آدمی هستند که سوزاننده اند و نافذ و تنها به ایمانی قوی ، جراتی شایسته است که میتوان با آنها ادامه داد جراتی بر جبران و پدیرفتن مسوولیت و ایمانی بر نیک زیستن علیرغم زخمی بودن
عالی …….خیلی خیلی عالی …..این مطلب را بردم پاتوق شیشه ای …
[پاسخ]