شما ( شبنم خانم ) در یک ارتباط عاطفی قرار دارید ( با سپهر ) ، اوضاع معمولی است ولی به دلایلی متعدد رابطه مشکل دار میشود و چیزهایی در طرف مقابلتان میبینید که هضمش دشوار است ، تقلا میکنید رابطه را حفظ کنید ولی دور شدن طرف مقابل بیشتر میشود ! کلافه شده اید که چه باید بکنید ؛ نزد مشاور میروید که درست بشه اوضاع ولی بدتر میشه زیرا از سوی سپهر ،متهم میشوید که از جاهای دیگه دارید خط میگیرید! حال خرابی ها شروع میشود تا اینکه رابطه به قهقرا کشیده میشود و تمام !
مدتی میگذرد تا موضوع را بتوانید هضم کنید …نوشتنِ درباره این دوره درماندگی آسان نیست به ویژه آنکه این جمله نیز غلط است که “زمان میگذرد و حل میشه ” الغرض ، تصمیم میگیرید که به زندگی برگردید .
در جریان زندگی عادی افتاده اید که توجهاتی از بقیه دریافت میکنید و پیشنهادهایی ؛بقیه ای که حتی شاید قبلا آرزوی بودن باهاشون را داشتید . وارد رابطه میشوید و هر چی میگذره میبینید که عوض شده اید و گاهی اوقات طرف را تحویل نمیگیرید و حتی بی دلیل ازار میدهید. طرف تقلا میکند رابطه را درست کند و شما باهاش همکاری نمیکنید !
بگذارید همینجا هشدار اصلی ام را بدهم : شما بخشی درونتان پیدا کرده اید به نام سپهر خانم که دارید با بقیه زندگیش میکنید. بخشی خطرناک ، آزرده و پر از خشم که ناگهان در رابطه بعدی تان میاد بالا ! شما خود سپهر را ( که چقدر شما را آزرد ) شروع به زیستن میکنید . اینجاست که مکانیسم خشم و درماندگی نسبت به بیرون ( سپهر و امثال او) به سمت خودتان سوگیری میشود و شما از خودتان نیز متنفر میشوید . این کار اشتباه است . هر آدم بالغی باید مراقب باشد تاثیراتی که از بقیه روابط جدی اش دریافت میکند ، قطعا بخشهایی معادل در زندگی او ایجاد میکند که ممکن است بدون کنترل او ، شروع به زیستن آگاهانه بکنند.
جالب است بدانید این مکانیسم روانی را شما قبلا تجربه کرده اید :
ما اگر پدری مهربان داشته باشیم ، در روابطمان محتمل است مهربانی از جنس پدر را با بقیه زندگی کنیم یعنی ما هم در دریافت ویژگیهای مثبت ، هم ویژگیهای منفی از این مکانیسم استفاده میکنیم. به همین دلیل شاید باشد که در انتخاب دوست باید دقت کنیم زیرا رفتار بد دوست میتواند تمساح درون خود ما را بیدار کند و بالعکس مجاورت با افراد سالم ، ما را به سمت تعادل و سلامت روان پیش میبرد
عرض آخر : وقتی رابطه ای به شکلی آزاردهنده تمام میشود که یک نفر شما را کنار میگذارد یا خیانت میکند یا…، باید ضمن سوگواری بر خود و دردهایتان مراقب باشید که حتما اون رابطه را در خلوتتان با درایت و بالغانه بررسی کنید و تصمیم بگیرید زین پس چگونه باشید و چگونه نباشید. مشاور حاذق اینجا میتواند به شما مقداری کمک بکند که متوجه باشید هر تجربه افسردگی ، روح ما را باردار نوعی تازه شدن از خودمان میکند. مراقبت از این جنین ، سقط نکردن آن یا ناقص الخلقه بارنیاوردنش وظیفه بزرگیست که زندگی برعهده مان میگذارد
سلام.
ببخشید من و نامزدم رابطه بسیار عالی داشتیم که سراسر عشق و محبت بود اما حالا به دلیل سوتفاهم هایی که در تلفن و پیامک ها ایجاد شده ایشان اصلا به من علاقه قبل را ندارند و گفتند فقط به خاطر خانواده هامون حاضر هستند فقط یک زن زندگی برای من بشوند.در ضمن ما از همدیگر دور هستیم و فقط ارتباط پیامکی و زنگی داریم که روز به روز داره بدتر میشه. آیا امیدی به این رابطه هست در حالیکه دید ایشان تفاوت کرده. یعنی وقتی که حضوری همدیگر را ببینیم امکان دارد عشق سابق برگردد یا واقعا تمام کنیم؟
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ تیر ۷ام, ۱۳۹۴ ۹:۵۰ ق.ظ:
حداقل باید حضوری را بیشتر کرد که دید آیا چیزی از رابطه مونده یا نه
[پاسخ]
البته نامزد بنده هم مرا دوست دارند و خودشان هم دودل هستند که ممکن است اشتباه فکر کنند اما چه می شود کرد که ذهنشان منفی شده است و دیگر اعتماد قبل نیست و هر چیزی را مخصوصا در پیامک ها و زنگ ها سوءبرداشت می کنند و خودم هم نیستم که روشن شود و ذهنشان روز به روز منفی تر می شود
ایشان ترس عجیبی نیز از خانواده خود و خانواده من دارند که تا اسمشون رو میارم آروم میشه و مجبوره هر کاری بکنه
اما من میترسم این رابطه با این دید منفی که برای خودش ایجاد کرده هر روز بدتر بشه/ از بس حرف جدایی زده البته هیچ جرآتی نداره/ و فقط به من میگه و پیش بقیه میگه منو خیلی دوست داره و خیلی هم وانمود میکنه راضی هست
حالا چکار کنیم با اینکه ش
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ تیر ۱ام, ۱۳۹۴ ۴:۱۳ ق.ظ:
سلام، تا وقتی ارتباطی ندارید به صورت حضوری به نظرم سوء تفاهمها بدتر و بدتر خواهد شد
[پاسخ]
سلام
بنده یکسال هست که نامزد کردم و از هم خیلی دور هستیم و در طول این یکسال فقط یک ارتباط 15روزه باهم داشتیم ولی ارتباط زنگ و پیامک و چت زیاد هر روزه داشتیم. در ابتدا خیلی عالی ارتباط برقرار کردیم و ادامه داشت و گاهی در زنگ ها و پیامک ها دلخوری های کوچک پیش می آامد که به سرعت برطرف میشد. در دیدار حضوری نیز رابطه خوبی داشتیم بسیار عالی بود تا اینکه روز آخر من بر اثر اشتباه ایشان و خودم و پیش آمدن مشکلی ایشان را در یک جای خوفناک مجبور شدم رها کنم و بعدا به ایشان توضیح دادم که چی شد ایشان قبول کرد اما حالا اعتمادش کاملا از دست رفته و هر روز در پیامک ها و زنگ ها به مشکلات کوچک بهانه می کند و خواهان تمامی رابطه است نمی دانم مستاصل شدم که چکار کنم هر چند همه ی مشکلات نیز سوءبرداشت ایشان هست. یعنی ایشان حرفهای داخل پیامک و زنگ مرا بد برداشت میکنند و درست همدیگر را درک نمی کنیم . حال با این شرایط رابطه را ادامه دهیم و امیدی هست در ضمن ایشان اگر ازدواج کردند با من دیگر من تمام زندگیش می شوم
[پاسخ]
سلام ،
من ازدواج کردم از نامزدی تا الان میشه سه سال ،همسر من خیلی کمال گراست با اینکه من طبق نظر مشاور نمره 80ب بالا داشتم ولی اون حسرت صدی که بدست نیاورده میخوره برا همین با اینکه خیلی باهوش ونخبه وشاگرد اول دانشگاه بود دیگ درس خوندن وگذاشت کنار ونمره هاش مشروطی شده از همه هدفاش دست کشیده مدام بمن سوظن داره چند بار من وکتک زده بارها بهم گفته من تورو دوست نداشتم تو امدی تو زندگیم وهمه هدفام نابود شد ،مدام میکه حالم بده ،پرخاشگر اگ پام ب کتابش یا ی وسیلش بخوره دادو بیداد راه میندازه انگار قتل انجام دادم ،مدام بهم تهمت میزنه خلاصه زندگی خیلی تلخی داریم با اینک هردو سطح هوشی بالایی داریم.
من هفت سالگی پدرم رو از دست دادم وچون ی دختر بودم وفرزند اخر خانواده واقعا تنهام مادرمم که مشکل قلبی داره و کهولت ،شجاعت جدا شدن رو ندارم چون هیچ کسی رو ندارم جز خدا ،مشاور بهم میگه شوهرت مشکل پارانوییدی داره میگه زندگیت رو میشه فیلمش کرد ،میگه تو خیلی ترسو وهراسان وافسرده شدی هرکس جای تو بود همون اوایل جدا شده بود ،ترخدا دکتر کمکم کنید ،من چه سحنرانی های شما رو گوش کنم که کمکم کنه ،چکار کنم ،اصلا باید طلاق بگیرم یا نه ؟خواهش میکنم جوابم رو بدید
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ تیر ۴ام, ۱۳۹۴ ۶:۲۴ ق.ظ:
PORSESH.DOCTORSHIRI.COM
سوالتان را لطفا در سامانه ما مطرح کنید
چنانکه در فرم کامنت نوشته شده بود تنها در این سامانه میتوانیم در خدمت پرسشگران باشیم
سیستم به طور هوشمند به شما جوابهای سوالات مشابه را معرفی میکند تا نوبت به پاسخ خودتان برسد
[پاسخ]
با سلام خدمت آقای دکتر شیری.آقای دکتر من الان در دوران عقد هستم و علاقمندم تا توی سایتتون در مورد این دوران هم موضوعاتی باشه.ممنون از لطفتون.
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ اردیبهشت ۳ام, ۱۳۹۴ ۷:۴۱ ق.ظ:
ممنونم از پیشنهادتون
حتما انجام خواهیم داد
[پاسخ]
با سلامی گرم و دست مریزاد جانانه دکتر بابت همدلی هاتون و همراهیتون با مردم.
دکتر من 4. 5 سالی میشه که خواننده پرو پا قرص نوشته هاتونم و باورتون نمیشه چقدر از راهنمایی ها و مطالب سایتتون در مرحله های مختلف زندگیم مخصوصا انتخاب همسر بهره بردم. واقعا ممنون. فقط مساله ای که باعث شده مزاحمتون بشم اینه که حس میکنم جای خالی مطالب بعد ار انتخاب همسر، مسائلی که توی عقد پیش میاد توی سایتتون خیلی احساس میشه. مسائلی که خودم منو خیلی دچار سردرگمی میکنه. ممنون میشم اگه به مسائل بعد از انتخاب و سالهای اول ازدواج و بحثهاش بیشتر بپردازید. بازم ممنون.
شاد باشید
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ مهر ۱۲ام, ۱۳۹۳ ۱۰:۳۲ ب.ظ:
مرضی عزیز
ممنونم از سالها وفاداری و تشویقت
کلیمطلب جدید در راهه که میذاریم بزودی
[پاسخ]
من نیز رنج بزرگی تحمل می کنم خواهش می کنم کمک کنید.
بعد از 4 سال از رایطه ای بیرون اومدم من 26 ساله و اون 33 ساله من کارشناسی ارشد و اون فوق دیپلم، که طرف قصد ازدواج نداشت یا دو دل بود و همیشه هم من در دسترسش بودم تا اینکه خواستگاری اومد و من بهش هشدار دادم که اگه من می خواد باید بیاد خواستگاری اما باور نکرد چون تمام خواستگار ها را تا اون موقع رد میکردم اما این بار این کار نکردم اونم گفت همین فردا به خواستگارت بله بگو با این حال 2یا 3 روز دیگه وقت دادم و بعد تمام راههای ارتباطی قطع کردم تا اینکه بعد یک هفته زنگ زد خونه که بیاد خواستگاری اما انگار باز دو دل بود و ازم می خواست تلفنم روشن کنم منم گفتم دیگه دوسش ندارم و به خواستگارم بله گفتم و قرار بله برون گداشتیم گفتم تمام یادگاری ها را دور ریختم ازش خواستم اونم همین کار کنه .اونم گفت تنت سلامت و خداحاظی کرد. الان من دارم داغون میشم از طرفی خواستگارم خیلی عالیه و من خوشم اومده ازش از طرفی عذاب وجدان دارم که چقدر به اون اقا که ازش جدا شدم محبت کردم و وابستش کردم و همش فکر می کنم داره رنج می کشه
به نظرتون با خواستگارم ادامه بدم؟
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ آبان ۲۲ام, ۱۳۹۳ ۲:۴۱ ب.ظ:
لطفا از سامانه استفاده کنید
PORSESH.DOVTORSHIRI..COM
[پاسخ]
سلام
خوشحال میشم جواب رو برام ایمیل کنید
من 26 سالمه و شغلم روانشناسیه اما به تنها کسی که نمیتونم کمک کنم خودمم!
نزدیک 3 ساله که یه رابطه فوق العاده عمیق و احساسی داشتم
روزی 5-6 بار باید صداشو میدیدم
به طور میانگین هفته ای 3-4 بار می دیدیم همدیگه رو
یه عالمه خاطره های شیرین و قشنگ که هرکدومش اندازه همه عمرم برام ارزش داره و از فکر کردن بهش هم لذت میبرم
اما همه این روزای قشنگ نزدیک یک ماه پیش تموم شد
سر یه دعوای معمولی
منطقی که پشت این قضیه است اینه که میگه تو باید ازدواج کنی و من شرایط ازدواج ندارم! من نمیتونم الاف خودم بکنمت! نمیخوام بیشتر از این به هم وابسته شیم
من عاشقانه دوستش دارم اما این منطقش حالمو بهم میزنه
مطمئنم هیچ آدمی مثل اون برام تکرار نمیشه چون برام خیلی کامل بود
حالا من موندم و یه احساس ناتموم
یه بغض همیشگی توی گلو
دلم میخواد بمیرم…
[پاسخ]
دکتر شیری پاسخ در تاريخ خرداد ۲۴ام, ۱۳۹۳ ۲:۲۷ ق.ظ:
سلام ، متاسفم به خاطر روزهای سختی که میگذرانی
هرچقدر ماجرای این سه ساله را رویایی ببینی و آسمانی، دیرتر خردهای نهفته در این تجربه مهم را خواهی فهمید
منطق او ، حتی اگر واقعی باشد همه واقعیت نیست
اینکه تو در سن ازدواجت هستی درست ولی اینکه تو زنگ تفریح هم نبودی ، حقیقت است
الان غمت را به خشم مبدل کن و خودت را دوباهر بساز و بهش نه تماسی بگیر نه التماسی….فاصله بگیر
[پاسخ]
خانم یا آقای happy عزیز!
(با اجازه ی آقای دکتر عزیز)
شما خیلی شبیه سمیرای چند سال پیش من هستی,چون خودت رابطه رو تموم کردی اینقد حالت خوبه,هنوز که زمانی نگذشته,باید دید چند وقت دیگه هم همین احساسو داری؟باید دید اگه دوباره باهات تماس گرفت چکار میکنی,باید عکس العملتو وقتی دیدی با یکی دیگست دید,باید وقتی آهنگای مشترکتونو گوش میدی حالتو دید,باید دید وقتی بوی عطرشو یه جا میشنوی چه حالی میشی,منظورم از گفتن این حرفا این نیست که ناامیدت کنم,چون این تجربه رو داشتم به خودم اجازه دادم که اینارو بگم,چون اگه قبول نکنی که قراره گاهی به خاطر اون رابطه حالت بد بشه,قراره گاهی گریه کنی و قراره یه وقتایی,حتی واسه چند لحظه پشیمون بشی که رابطه رو تموم کردی,بد ضربه ای میخوری
ایشالا که تا تهش همینجوری قبراق(درست نوشتم؟!) و سرحال باشی
[پاسخ]
چه مطلب قشنگی بود.
[پاسخ]
آقای دکتر عزیزززززززز ! من اعتراض دارم ! انتقاد دارم ! درباره این موضوع که خیلی مهم هم هست، کم مطلب گذاشتین، آخه چرا؟! خواهش میکنم بیشتر راهنماییمون کنین چیجوری باید ازین دوران بیرون اومد،؟؟ لطف میکنین حرفامو بخونین؟
من 23 سالمه، 9ماهه که کسی ترکم کرده نتونستم فراموشش کنم ،خیلی ناگهانی ازدواج کرد ،با زنی مطلقه ازدواج کرد و بهم گفت بخاطر خدا اینکارو کردم نه بخاطر هوس . ازدواج کردم که به بچه این زن کمکی کرده باشم که بی سرپرست نباشه ،3سال باهمدیگه دوست بودیم،پدرشون با خانوادم صحبت کردن برای خواستگاری، که مادرم ناراضی بودن و گفتن فاصله شهرها خیلی از هم دوره، قرار شد 2تایی صبر کنیم تا کارش رو انتقال بده به تهران ، که یهو اینجوری شد، من به ادامه تحصیل تشویقش کردم و به پیشرفت توی کارش ، آخرشم جوابم این بود! البته یکسال آخر به خاطر اختلافمون بر سر “چادر گذاشتن من”(که آقا میگفت باید بذاری و حجابت بی چادر هر چقدر هم که کامل باشه از نظر من حجاب نیست) همش به دعوا گذشت ، 1ماه قهرو 1ماه آشتی.الان قاطی کردم با اینکه میدونم حماقت اون ربطی به خدا و ائمه نداره ولی نمیدونم چرا همه اعتقاداتم از هم پاشیده شده ، نمازم ، حجابم ، ارزشهای اخلاقیم … همش به فنا رفت ،امسال کنکور کارشناسی ارشد دارم تصمیم داشتم حسابی درس بخونم ولی این ماجرا داغونم کرده ، خودمو باختم،همه رویاهای زندگیم واسم بی معنی شد،
الان بیشتر ازینکه واسه اون شکست عاطفی ناراحت باشم از این مسئله ناراحتم که این بلا سر اعتقاداتم اومده و از درسم عقب افتادم ،تازه 1 ماه هست که سعی کردم به خودم مسلط باشم و شروع کردم به درس خوندن که حداقل بیشتر ازین به خودم ضربه نزنم و ازون همه هدفهایی که واسه زندگیم داشتم جا نمونم ولی خیلی بهم فشار میاد ،فکر کردن به این موضوع که “چرا اینجوری ترکم کرده ” انقدر ازم انرژی میگیره که دیگه چیزی باقی نمیمونه که بخوام به خودم روحیه بدم برای کنکور .
به تنها نتیجه ای که رسیدم این بود که اون آدم به درد زندگی با من نمیخورد (نه بخاطره خیانتی که در حقم کرده ) بخاطر خصوصیاتی که داشت و من اون موقع بهش توجه نمیکردم در صورتی که مهم بود و خطری! و این همه مهرطلبیه بیهوده ی من !
گهگاهی خیلی بهم میریزم انقدر که توی اون روز اصلا نمیتونم درس بخونم ،دلم واسه خودم میسوزه و میزنم زیر گریه ! سوالم از شما اینه من چیجوری میتونم فراموش کنم و دیگه یادش نکنم ؟ حداقل یکجور نباشه که انقدر ازم انرژی بگیره! الان درس و کنکور برام اولویت داره. مرسی که تا آخرشو خوندیدن. 🙂
============
مونا
من متاسفم به خاطر اینطوری تموم شدنش ولی واقعا شما دو تا با هم تفاوت زیاد داشته اید و به نظرم ممکنه عشقی را از دست داده باشی ولی یک زندگی سعادتمندی نبوده تهش که الان حسرت از دست دادنش را بخوری
[پاسخ]
سلام آقای دکتر, من میخوام برعکس بقیه یه خبر خوب بدم بهتون 🙂 مدتهاست که به سایتون سر میزنم و از همین جا به این نتیجه رسیدم که من و طرف مقابلم آینده ای نداریم (هردو متولد 68ایم). کنار گذاشتنش واسه همیشه خیییییییلی درد داشت.انقد غصه ام زیاد بود که فک می کردم فقط با مرگ راحت میشم ولی وقتی چندروز گذشت و دیدم زنده ام 😉 فهمیدم این درد قرار نیست منو بکشه. یه تصمیم بالغانه گرفتم, نشستم ساعتها با خودم حرف زدم و خودمو دلداری دادم البته با کمک گرفتن از آموزه های شما.با دیدن شرایط مشابه دوستایی که اینجا کامنت میذارن و همچنین حرفای شما فهمیدم تنها نیستم و تقریبا همه تو رابطه عاطفی اولشون به اینجا میرسن.منطقم بر احساسم غلبه کرد و… ناگهان معجزه شد 🙂 کاملا احساس سبکی می کردم.هیچ غمی نبود. باور نمی کردم زنده ام وهمچین حالی دارم 🙂 روزای بعدی هم هروقت دوباره خاطراتش میاد سراغم فوری ذهنمو مشغول می کنم. نمی گم کاملا از زندگیم حذف شده و فراموشش کردم,فک کنم هنوز خیلی زوده(فقط یه هفته از این تصمیم گذشته) اما خاطراتس که میاد سراغم توشون غرق نمیشم. آهنگایی که یادآور اونه گوش نمیدم.خلاصه با خودم خیلی خوب شدم.
می خواستم یه تشکر حسابی ازتون بکنم, شاید حرفای شما رو کسای دیگه هم به من گفته باشن اما نمی دونم چرا حرفای شما انقد زود اثر میکنه 🙂 انقد توی خونه ازتون حرف می زنم و میگم دکتر شیری اینو میگن,اونو میگن تا اسمتونو میارم بهم می خندن.
اینا رو گفتم چون مطمئنم کسایی تو شرایط منن که فک می کنن نمی تونن فراموش کنن اما به خدا میشه فقط کافیه بخواین. از شما آقای دکتر و از دوستانم میخوام واسم دعا کنید تا همینجوری ادامه بدم.
[پاسخ]
سميرا پاسخ در تاريخ اردیبهشت ۸ام, ۱۳۹۳ ۲:۳۰ ب.ظ:
!ﻋﺰﯾﺰ happy ﺧﺎﻧﻢ ﯾﺎ آﻗﺎی (ﺑﺎ اﺟﺎزه ی آﻗﺎی دﮐﺘﺮ ﻋﺰﯾﺰ) ﺷﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺳﻤﯿﺮای ﭼﻨﺪ ﺳﺎل ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ,ﭼﻮن ﺧﻮدت راﺑﻄﻪ رو ﺗﻤﻮم ﮐﺮدی اﯾﻨﻘﺪ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺑﻪ,ﻫﻨﻮز ﮐﻪ زﻣﺎﻧﯽ ﻧﮕﺬﺷﺘﻪ,ﺑﺎﯾﺪ دﯾﺪ ﭼﻨﺪ وﻗﺖ دﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ اﺣﺴﺎﺳﻮ داری؟ﺑﺎﯾﺪ دﯾﺪ اﮔﻪ دوﺑﺎره ﺑﺎﻫﺎت ﺗﻤﺎس ﮔﺮﻓﺖ ﭼﮑﺎر ﻣﯿﮑﻨﯽ,ﺑﺎﯾﺪ ﻋﮑﺲ اﻟﻌﻤﻠﺘﻮ وﻗﺘﯽ دﯾﺪی ﺑﺎ ﯾﮑﯽ دﯾﮕﺴﺖ دﯾﺪ,ﺑﺎﯾﺪ وﻗﺘﯽ آﻫﻨﮕﺎی ﻣﺸﺘﺮﮐﺘﻮﻧﻮ ﮔﻮش ﻣﯿﺪی ﺣﺎﻟﺘﻮ دﯾﺪ,ﺑﺎﯾﺪ دﯾﺪ وﻗﺘﯽ ﺑﻮی ﻋﻄﺮﺷﻮ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻣﯿﺸﻨﻮی ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﺸﯽ,ﻣﻨﻈﻮرم از ﮔﻔﺘﻦ اﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﺎاﻣﯿﺪت ﮐﻨﻢ,ﭼﻮن اﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ رو داﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﻮدم اﺟﺎزه دادم ﮐﻪ اﯾﻨﺎرو ﺑﮕﻢ,ﭼﻮن اﮔﻪ ﻗﺒﻮل ﻧﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﻗﺮاره ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اون راﺑﻄﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺪ ﺑﺸﻪ,ﻗﺮاره ﮔﺎﻫﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯽ و ﻗﺮاره ﯾﻪ وﻗﺘﺎﯾﯽ,ﺣﺘﯽ واﺳﻪ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﺸﯿﻤﻮن ﺑﺸﯽ ﮐﻪ راﺑﻄﻪ رو ﺗﻤﻮم ﮐﺮدی,ﺑﺪ ﺿﺮﺑﻪ ای ﻣﯿﺨﻮری اﯾﺸﺎﻻ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺗﻬﺶ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮری ﻗﺒﺮاق)درﺳﺖ ﻧﻮﺷﺘﻢ؟!( و ﺳﺮﺣﺎل ﺑﺎﺷﯽ
[پاسخ]
زیبا پاسخ در تاريخ مرداد ۱ام, ۱۳۹۳ ۱:۰۵ ب.ظ:
منم وقتی رابطم رو تموم کردم تا یه ماه اول حالم خوب بود اما از ماه دوم شروع شد به خشم اینکه چرا زندگیم رو سالهای خوبم رو گذاشتم پای یه ادم بچه ننه ترسو گاهی هم گریه میکردم غر میزدم عصبی بودم بداخلاق گاهی هم فکر و خیال که بهم رگشته اما خداروشکر وقتی خبر اینکه شنیدم با یکی دیگه است اصلا نه ناراحت شدم نه افسرده یهو یه شادی و خوشی به جونم افتاد که باید کسی که لایقمه به زندگی راه بدم هرچند این چند سال بخاطر اون فرد از خیلی چیزها دور شدم و بلد دیگه نیستم اما دارم یاد میگرم بگم خیلی سخت و درد آوره چون با گذشت تقریبا 10 ما هنوز نتونستم فرد جدیدی به زندگیم راه بدم مهارتم رو بالا ببرم اما میشه مگه ادم چند بار زندگی قراره بکنه چند بار دهه 20 داره باور کنید شرایط هرچقدر هم سخت باشه خلاصه میگذره چه با لبخند چه با تلخند البته اینم بگم گاهی یادش میره که باید مقاوم باشم و وا میدم اما ئوباره نقطه سر خطم
[پاسخ]
منم در گیر همین احساس هستم به طوری که نه تنها دوست دارمیه جایی ناجور تلافی کنم بلکه تو برخوردم با ادمای دیگه ای هم که میخوان بهم نزدیکشن حالت تهاجمی دارم و به هیچ وجه نمیتونم دیگه به کسی اعتماد کنم.
[پاسخ]
سلام دکتر
توی جواب نظر یکی از دوستان نوشته بودین که اموزش از طریق سایت قرار انجام بشه.
ممنون
بهترین خبری بود که امروز شنیدم
[پاسخ]
سلام آقای دکتر.خیلی دوستتون دارم هم امید میدید و هم آگاهمون میکنید. خدا خیرتون بده.
[پاسخ]
سلام آقای دکتر خسته نباشید چطور میتونم رابطه ای رو که مطمئن هستم منجر به ازدواج نمیشه و اون آقا بااینکه باهام نمی خواد ازدواج کنه ولی دست از سرم برنمیداره رو تمومش کنم و تا الان هم فقط از سر دلسوزی در کنارش موندم ولی حالا دیگه دلم فقط برای خودم می سوزه
===============
براشون توصیح بدهید با لحنی خشک و بالغانه و ترجیحا رودر رو که ضمن احترام بهش ، دلایلی دارید که بهش خبر میدید نه اینکه بخواهید جواب بده
[پاسخ]
سلام آقای دکتر23 ساله م درگیررابطه ای 1سال ونیم ازراه دورم فقط یکبارهمودیدیم وهمه ش تلفنی بوده.قصدمون اینه به ازدواج برسیم ایشون درحال تلااش برای مهیا کردن شرایط مادیشون هستن..تواین مدت 7-8بارپیشنهادهای جدیدی داشتم هم ازدواج هم دوستی ولی نه گفتم.حالا همزمان واردیه رابطه جدید شدم باکسی که خیلی مشتاق نشون میده..دکترنمیدونم دارم چیکارمیکنم دلم نمی خوادبازی داده بشم ودلم یه ازدواج خوب میخواد..ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
———————–
رابطه از راه دورتون که اساسا رابطه نیست ولی رسما تمومش کنید
در رابطه دومتون نیز باید طوری پیش برید که زنگ تفریح نشید معلوم باشه تو زندگیتون هدف مند هستید ، مهربون باشید و به مقدار لازم در دسترس باشید
[پاسخ]
سلام، خسته نباشید! … از چه طریقی باید سوالای خودمونو از شما بپرسیم و ازتون راهنمایی بگیریم؟
============
ای میل لطفا
DR@DOCTORSHIRI.COM
[پاسخ]
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[پاسخ]
آقای دکتر چرا هیچ جوابی نمیدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
[پاسخ]
سلام آقای دکتر.من تو بخشهای مختلف سایتتون کامنت گذاشتم.باور کنین نمیخوام کلافه تون کنم ولی چاره ای جز کمک گرفتن از شما ندارم.من و همسرم دچار طلاق عاطفی شدیم.آیا با طلاق رسمی هر دومون از این وضعیت راحت میشیم؟ما واقعا تفاوتهای بنیادی با هم داریم شاید عمده ترین علت طلاق عاطفیمون هم همین باشه.خواهش میکنم کمکم کنین.لطفا نگین که به زوج درمانگر مراجعه کنم.اینکارو حتما میکنم ولی در درجه اول میخوام نظر شمارو بدونم.تمنا میکنم مثل مورد شبنم خانم واسم کامل توضیح بدین.
[پاسخ]
آقای دکتر ما که نمی تونیم از پس هزینه های کلاس بر بیایم و خیلی دلمون می خواد تو کلاساتون شرکت کنیم ، باید چی کار کنیم ؟
==============
بزودی آموزش از طریق سایت فعال خواهد شد
[پاسخ]
آقای دکتر اینی که می گین دقیقا منم، من رفتم پیش روان شناس گفت که دوستم آدم بدی بوده و من باید فراموشش کنم و در غیر این صورت دارو مصرف کنم ولی من هنوز دوسش دارم چون آدم خوبی بود و آدم های دیگه هم به خوبی اون نیستن پس نمیتونم مثل قبل خوشحال باشم.
[پاسخ]
خیلی خیلی متشکر آقای دکتر
[پاسخ]
هرچی از خوبی و عالی بودن راهنماییاتون بگم کم گفتم.تورو خدا در مورد این آدم بدی که تو خودم ساختم بیشتر بگید.مال من دیگه داره زندگیمو نابود میکنه.فرق من با بقیه اینه که می خوام یادو خاطره آدم قبلی چون هنوز با همه آزاراش هنوز دوسش دارم حفظ بشه دوس ندارم کسی جای اونو خاطراتشو بگیره.با هرکی دوس میشم بعد از بیرون رفتن باهاش وقتی میام خونه ساعت ها میزنم زیر گریه.آخه با هیچ مردی جر اون خوشحال نیسم.حوصله حرفای جدی با هیچکیو ندارم.قال گذاشتن آدما خیلی خیلی برام راحت شده.تلخ شدم..کمکم کنید
[پاسخ]
سلام آقای دکتر
در پی جوابی که به بهاره خانم دادید، من هم که با بهاره خانم هم مشکل بودم ( من که آدم خیلی شیطون و شادی بودم، انگار گرد مرده روم پاشیدن) با موسسه تماس گرفتم اما گفتند که ثبت نام تک جلسه نداریم 🙁
من خیلی دلم می خواست که در این جلسه شرکت کنم خیلی حالم خوب نیست، مامان هم همش بهم میگه برو مشاوره شاید از ناراحتی ات کم بشه یا راه حلی بهت بده. البته من خیلی دوست داشتم که در این دوره مهارت انتخاب شرکت می کردم اما وضع روحی ام طوری نبود که بخوام حرف حساب بشنوم. ذهنم خیلی خیلی درگیر بود. اما حالا که کمی گذشته به شدت احساس نیاز می کنم.
اگر لطف کنید اجازه ثبت نام تک جلسه ترک اعتیاد عاطفی را بدید، بسیار ممنون میشم.
راستی دوره بعد کی شروع میشه؟
====================================
تشریف بیارید حتما
[پاسخ]
سلام و ممنون از نوشته خوبتون
میشه لطفا روانشناسی رو معرفی کنین که در این زمینه حاذق باشن، منظورم کمک به ترمیم روحی پس از پایان رابطه و برگشتن به خود اصلیم هست ، احساس می کنم دیگه خودمو نمیشناسم، یادم رفته قبلا چه جور آدمی بودم و واکنش های طبیعیم تو شرایط مختلف چی بودن، انگار که یه نفر دیگه داره درونم زندگی میکنه که پر از شک و تردید و وسواسه، نمیدونم چطور میشه زخمهای گذشته رو درمان کرد ( بدون اینکه تجربه اش رو فراموش کنی) دیگه کسی با اولین برخورد اسکارش رو تو روحت نبینه
======================
به نظرم تک جلسه ترک اعتیاد عاطفی مناسب تره براتون
http://doctorshiri.com/fa/content/2688/%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1-56/
[پاسخ]
دکتر عزیز در مورد اینکه فکر می کردم بعد از 2 ماه رابطه هنوز اونقدر صمیمی نشده بود باهام و در مورد وضعیت بیناییم بعد از عمل ازم چیزی نپرسید نظرتون چیه؟ یا شاید من دچار وسواس فکری شدم که به این مورد زیادی دارم توجه می کنم. ممنون.
========================
اگر رفتار اشتباه تکرار شونده داشت بهشون بگید اذیت میشید از چی
[پاسخ]
سلام.
چرا نظرم تأیید نمیشه؟
[پاسخ]
سلام آقای دکتر. تولدون مبارک باشه و امیدوارم سالیان سال توانمند و سلامت در کنار خانواده محترمتان زندگی کنید. امیدوارم همیشه استاد برای ما باقی بمونید و هیچوقت ما را تنها نذارین. داشتن استادی مانند شما در زندگی من یک موهبت از طرف خداست .
=======================
ممنونم ازتون ترمه عزیز
امیدوارم همه این درس گفتنهاو شنیدنها به فراخی سینه و گشایش روزی بینجامد در همه ما
[پاسخ]
خیلی عالی بود
ممنون
[پاسخ]
سلام دکتر
سوال من اینه که منظور از پدر مهربون چیه؟ پدر نرم کلن یا پدری که اینطوری نیست ولی هوای دخترش رو داشته ورابطش خوب بوده
ممنون
[پاسخ]
مرسی دکتر عالی بود
منو یاد یکی از دل نوشته هام انداخت
تحت عنوان نامه ایی به رابطه ی در نطفه خفه شده و سقط ناقص عشق!
کاش زاده می شدی و بعدش می مردی این جوری خوره به جونم نمی افتاد که من نتونستم نگهت دارم!
سال هاست که افتاده ای اما خصلت هایی از تو را هنوز باردارم!
فکرش را بکن پایه های سست شخصیت پرسفون با خصلت های تو؟!چه می شود!
طرحم زند هر دم!زخمم زند هر دم!
=========================
عراست میگید خیلی شبیه بود
[پاسخ]
سلام.خدا قوت دکتر عزیز.
مطلبتون مثل همیشه جالب و کاربردی بود.میخواستم تولدتون که پس فرداست پیشاپیش بهتون تبریک بگم و از خداوند به خاطر خلق شما تشکر کنم.امیدوارم که هر روزتون بهتر از دیروزتون باشه.
=====================
ممنونم دختر توانگر خانه توانگری
[پاسخ]
می دونم کامنتم طولانی بود ولی کاش می خوندید
===============
تعبیر خواب اینجا داشتیم؟؟
[پاسخ]
زندگی پاسخ در تاريخ بهمن ۱۶ام, ۱۳۹۱ ۱۲:۵۴ ب.ظ:
آقای دکترقصد جسارت نداشتم.
از اونجایی که می دونستم فروید نظریات خاصی درباره معنا و تفسیر خوابها داره، می خواستم بدونم آیا اینها نماد خاصی هستند که باید بهشون توجه کنم.
از اینکه لطف کردید زمان گذاشتید و نظر ارزشمند خود را دادید سپاسگزارم.
[پاسخ]
دکتر جان حرفتونو با پوست و استخون درک میکنم …
ولی چیکار میشه کرد وقتی طرف مقابلت متوجه نمیشه هرچی داد میزنی که اصن نمیخوای وارد رابطه شی !! بالغ و کودک و والد هیچکدوم کار نمیکنه !!
و بعد مجبوری با رفتارت بی محلی و آزار نشون بدی که هم خودتو از مهلکه به در کنی و هم اونو از ادامه آزار، راحت !
تو درون خودت فکر میکنی همشون اولش به شکل شکارچی ظاهر میشن اما بعدش کفتر چاهی هم نمی مونن ! … و اصن چه کاریه بازی ِ تکراری !!!
[پاسخ]
با سلام و عرض ادب
دکتر خاطره حضور شما در دانشگاه علامه و سخنرانی های کاربردیتون رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ممنونم که صادقانه به جوان ها در حل مشکلاتشون کمک میکنید. دکتر من هم همچین رابطه ای رو داشتم با این تفاوت کسی که کنارم گذاشت خودش معترف بود که من و شرایط خانوادگیم براش بسیار ایده ال هست اما دلش راضی نیست همش فکر میکنه اگه یک مورد بهتر باشه چی؟دکتر ادم بسیار خوبی بود و رابطمون بسیار عالی جلو رفت ولی دچار مشکل ذهنی شده که تو 95 هستی اگه 98 هم باشه چی؟دکتر دوسم داشت اما یکدفعه لحظات قبل روز بله برون دچار اشفتگی در تصمیم شد مدتها تلاش کردم باش منطقی حرف بزنم اما همه مبانی رو خودش میدونه اما میگه چکار کنم دلم راضی نیست میدونم و خانواده هم بهم گفتن پسر بعدا پشیمون میشی اما دلم راضی نیست!!!!دکتر من پدرو مادرم استاد دانشگاه اند و برادرم رزیدنت جراحی خودمم هم برای دادن امتحان دکتری اماده میشم اینارو میگم که بدونین توی خانواده فرهنگی معتقد به ارزشهای انسانی بزرگ شدم اما واقعا توان فراموشی این رابطه رو بعد 3 ماه هنوز ندارم چون واقعا احساس میکنم میتونستیم هم دیگه رو خوشبخت کنیم//چندبار از هم خوداحافظی کردیم اما باز به بهانه ای بهش زنگ میزنم میدونم نباید قربانی باشم اما چطور میشه به این ادم کمک کرد متوجه شه در عمل ایده ال گرایی نتیجه ای نداره/به نظرتون من کاری میتونم انجام بدم یا اینکه میفرمایید خودش باید به نتیجه برسه؟از اینکه وقتتونو گرفتم عذرخواهی میکنم
=================
بدبختی کمال گرا ها اینه که فکر میکنند ازدواج چیزیه که توش 95 و 98 داریم !
مورد مناسب برای ازدواج هر نمره فرضی که بگیره ، ادزواج ویژگی خاصی که داره اینه که تمام اعداد را تغییر خواهد داد.
کودک است که دنبال اعداد بالای طرف مقابل است. بالغ عدد فعلی طرف را میبیند و خودش را آماده میکند بعد ازدواج ایا با این فرد میتونم قابلیتهای خودم را توسعه ببخشم ؟
[پاسخ]
سلام. 2 ما تو رابطه ای بودم که طرف مقابلم یه روز بی هیچ مقدمه ای یکهو پرسید چرا بین ابروهات خط افتاده منظورش خط اخم بود یکه خوردم انتظار همچین سوالی نداشتم. جدی گفتم من 15 سال عینک می زدم و افتاب که میزد چشمام رو جع می کردم و دور چشمام و رو پیشونیم چروک افتاده مقداری. یک ساله که عمل لیزیک کردم و دیگه الان عینک نمی زنم. انتظار همچین سوالی نداشتم ازش لااقل بعدش منتظر بودم بپرسه از عملم راضیم یا نه و الان چشمم چطوره اما دریغ از یک کلمه. این از وضع عیب گذاشتن رو صورتم و اونم از بی تفاوتی اش که حداقل فکر می کردم بعد از دو ماه یه مقدار باید صمیمیت به وجود بیاد. شانس منه انگار . همه سعی میکنن راست یا دروغ از طرف مقایلشون تعریف کنن اما این آقا برعکس داشت ایراد می گرفت بهم و به چهره ام . خیلی ناراحت شدم و رابطه رو تموم کردم. گرچه پسر خیلی خوبی بود. اما خیلی درداور بود برام ولی نمی تونستم حرف اون روزش رو تحمل کنم و کشیدم بیرون. چند روز ی حالم بد بود اما ارزش خودم رو بیشتر از رابطه با آدمی می دونستم که رفتار با یک خانم رو بلد نیست.به نظر شما کارم درست بود یا می تونستم یه مقدار اسونتر بگیرم قضیه رو؟
===================
موضوع را حاد نکن…سوال ساده ای بوده که داری تبدیلش میکنی به یک دلیل برای گلایه و شکوه
[پاسخ]
سلام
دکتر متنی رو که نوشتین من یکسال دارم تجربه میکنم
ادمی که با بیرحمی و سکوت از من جدا شد فقط به خاطر اینکه یک شب ازش خواستم منو دلداری بده چون شرایط مناسبی نداشتم و ایشون برچسب احساسی بود ن و اخلاق غیر نرمال به من زدن
و حالا یکساله وارد هر رابطه ای میشم با بیرحمی تمام طرف مقابلمو محکوم میکنم و بعضی افراد خوب رو از دست دادم.
و علاوه بر اینکه تمام اخلاق اونو تو وجود خودم زنده کردم،از نظر ظاهر هم نه به خودم میرسم و بدتر شدم.و تو همه ادمای مقابلم دنبال کسی هستم که شباهت ظاهری به ایشون داشته باشه و ایشونو زنده کنه برام ومیدونم علت اینهمه سختی و شرایط بد اینه که بالغانه مساله رو برای خودم حل نکردم.هنوز هم تا کسی میاد تو زندگی من با بیرحمی طرف مقابلو پس میزنم و اشک تو چشمام جمع میشه و به اون ادم اس ام اس میدم که خیلی بیرحم بوده و نامرد و البته اون از اخرین باری که رابطه رو قطع کرده به هیچ وجه جواب منو نمیده و همنیکارو بدتر میکنه و من بیشتر حرص میخورم.ولی متن شما سرنخ خوبی برای من بود.
[پاسخ]
سلام دکتر این جمله رو میشه با یه مثال توضیح بدین؟
“اگر آن چیزی را که در درون شماست به بیرون رها نمایید، هر آنچه متولد شده شما را نجات خواهد داد. اگر آن چیزی را که در درون شماست رها ننمایید، همان چیزی که متولد نشده شما را نابود خواهد کرد”
(جیمز هولیس)
======================
انسان باردار یک معنا میشود که لازم است زایمان کند ، جنین زیاد مانده صاحبش را میکشد
[پاسخ]
پیش چند تا مشاور باید بریم تا مشاور حاذق پیدا کنیم دکتر؟وقتی هیچ کدوم نمیفهمند درد آدم چیه و حال آدم رو بدتر میکنند،من که فعلا دارم از یه مشت کتاب و مطالب سایت شما کمک میگیرم
[پاسخ]
مشاور حاذق اینجا میتواند به شما مقداری کمک بکند ……
چه کنیم وقتی مشاور حاذق راضی به مشاوره نیست؟!
[پاسخ]
“شما بخشی درونتان پیدا کرده اید به نام سپهر خانم که دارید با بقیه زندگیش میکنید. بخشی خطرناک ، آزرده و پر از خشم که ناگهان در رابطه بعدی تان میاد بالا ! شما خود سپهر را ( که چقدر شما را آزرد ) شروع به زیستن میکنید “میشه این قسمت روکمی بیشتر توضیح بدین،سپهر خانم و خود سپهر یعنی چی و چه فرقی با هم دارن؟
=========================
وقتی کسی را میبینید ، این توان رادارید که معادل اون آدم را خودتان در رفتار روزمره تان بیاورید
[پاسخ]
کتاب زیاد دارم و میخونم ولی هیچی به اندازه مطالب شما آروممم نمیکنه
[پاسخ]
دکتر میشه از امید پیدا کردن دوباره به زندگی بعد از یک فقدان مطلبی بذارید
ممنونتون میشم
===================
میذاریم بانو
[پاسخ]
سلام واقعا عالی بود و مثل همیشه خیلی شیرین توضیح می دید مسائل پیچیده رو.
[پاسخ]
سلام
آقای دکتر خیلی دوست دارم دیدگاه و نظرتون رو در مورد سریال “زمانه” بدونم! امکانش هست؟
=======================
ندیده ام متاسفانه
[پاسخ]
عالی بود آقای دکتر
واقعا ممنون
[پاسخ]
قضیه که خیلی روشن بیان شده است. شاید بهتر بود تیتر چیزی شبیه این باشد: “(بعد از اتمام رابطه”)
رابطه ای که شما خواهان اتمامش نبودید
[پاسخ]
Iits true…
[پاسخ]
سلام آقای دکتر
فرمایش شما کاملا” درسته،باید سعی کرد که تو باتلاق فرو نرفت و بیشتر منطقی برخورد کرد تا احساسی،مثل یک آدم بالغ و فهمیده
اما گاهی یه اتفاق بد می افته،اون قدر آسیب میبینی که متاسفانه نمیتونی اعتماد کنی،حرفها رو باور نداری.
شاید این به خاطر تجربه ی تلخی باشه که داشتی ،اما این حالت قراره ماندگار بمونه؟
[پاسخ]
سلام.
من هم متوجه اصل قضیه نشدم!!!
[پاسخ]
خیلی سخته آقای دکتر…بخدا خیلی سخته…اصلا نمیتونم هضمش کنم من یکی شخصا به هر دری زدم نتونستم فراموش کنم یا کنار بیام..بعد از چهار سال دوستی و مثلا عشق ورزی با خبرچینی و فتنه درست کردن یه نفر زندگیم نابود شد و حالا با همون کسی که فتنه درست کرده ازدواج کرده……من یکی نمیتونم کنار بیام…خیلی سخته……خیلی سخته….کاش میشد فرموش کرد کاش میشد آدم بتونه این شکست ها و خیانت ها رو فراموش کنه…کاش…فقط این لطمه ای که من خوردم خودمو داره میخوره و هیچ لظمه ای به دیگران نزدم…فقط خودمو دارم عذاب میدم…
[پاسخ]
سلام
دکتر نظرتون در مورد خروج از شرایطی که همه به دنبال پول نداشته و مقام و نفوذت هستند و با نامردانه ترین کارها دارند اذیتت میکنند تا باج بدی چیه؟
میخوام برای همیشه شهرم رو عوض کنم و دیگه برنگردم. معطل مدرکمم البته اگه بذارند.
در این شرایط برای رابطه م متاسفم. ای کاش حلالم کنند چون مجبورم برم. من اگه بمونم میتونم به رابطه م سر و سامون بدم عوضش بیچاره میشم. این همه با پتک زدند توی فرق سرم بسمه. تازه پتک های آرنولد و کوین کلوان منتظرم هستند تو جلو… الته اگه جلویی در کار باشه.
[پاسخ]
من دقیقا این شرایط رو تجربه کردم و شکل گرفتن یک هیولا درون خودمو به عینه دیدم.
با وجود اینکه سهم اشتباهات خودمو بخوبی می بینم اما خشمی شدید درونم هست که انگار می خوام از همه انتقام بگیرم
یه حسی درونمه که انگار آروم نمی گیره و گاه به گاه میاد سراغم. گاهی همش فکر می کنم شاید منم باید یه خطا بکنم تا دلم خنک شه!!!!!!!!!!!!!
دیشب خواب دیدم در یکی از کمدهای خونه را که خیلی وقت بود باز نکرده بودم، باز می کنم و یهو یه گربه با خطوط سبز و سیاه می پره بیرون و خیلی می ترسم. همه تعجب می کنیم که این گربه این همه مدت چطور اینجا زنده مونده بوده. بعد یادم میاد این گربه بچه که بود رفت توی کمد و الان بزرگ شده.
بعد گربه شروع می کنه با همه اعضای خانواده ام با احترام و محبت برخورد می کنه و به من که می رسه می خواد بهم یه مشت خیلی محکم بزنه اما یه دختر کوچیک جلوم بود که نمی ذاره ضربه به من بخوره. من که از این حرکت گربه تعجب می کنم می پرسم آخه چرا؟
اونم با ناراحتی و خشمی که سعی می کرد کنترلش کنه بهم میگه وقتی کوچیک بوده من مجبورش کردم دور یه میز بزرگ جلوی بقیه بدود (دویدن) و تحقیرش کرده بودم!!!
این گربه بزرگی که از کمد بیرون اومد کمی هم خیس بود انگار بچه ای که تازه بدنیا میاد و هنوز خیسه! اما سرشو تکون می ده و موهاش خشک می شه!
این خواب برای من خیلی معنادار بود! اما اینکه دقیقا به کدوم بخش درونیم داره اشاره می کنه، نمی دونم!
=======================
گربه نماد آنیما ( زنانگی ) است و طبیعت بچه گربی به طبیعت کودک درون میخورد
معنی خطور سیاه و سبز را نفهمیدم
کمد میتونه روح خودتان باشد که قسمتی محبوس دارد که مایل به ازادی است
[پاسخ]
سلام…
اولین باره که جریانی که ذکر شد رو خیلی خوب متوجه نشدم …!!
[پاسخ]
امیدوارم که بتونم از پس این مسئولیت بزرگ بر بیام… 🙁
[پاسخ]
سلام دکتر…نمی دونم چطوری باید از شما تشکر کنم…اگه یادتون باشه تو پیام های قبلی گفتم دارم به جدائی فکر میکنم و شما به من فرمودید قبل این فکر با همسرم در مورد چیزهای که می خوام صحبت کنم…باهاش حرف زدم…راضی شد با هم بریم پیش مشاور…رفتیم و چقدر اون مشاور تونست اثر بذاره تو روان همسر من…بهش بگه که روابط خواهر من به خانواده اش ربط داره و باید با خانواده من روابط خوبی داشته باشه تا بتونه زندگی بهتری…همسرم داره سعی میکنه گذشته رو فراموش کنه ولی خواهرم هنوز ناراحته از رفتاری که من باهاش کردم در مورد روابطش…خواستم اگر امکانش هست کتابی یا سخنی به من بگید که بتونم چطوری رابطه رو مدیریت کنم که صمیمیت گذشته برگرده و خواهرم بتونه از نشخوار خاطراتش دست برداره…22سالشه…
[پاسخ]
آقای دکتر بسیار بسیار ممنون از این نوشته بسیار مفیدتون
من که خیلی استفاده کردم . الان نشستم و دارم رابطه ای که در گذشته داشتم رو بررسی میکنم . یه لیست گرفتم از : اشتباهاتم , از زیاده روی هام در محبت کردن ,از لجبازیهام , از افراط و تفریط هام , از امتیاز دادن های بیجام , از مواقعی که خطاهای طرف مقابل رو به خاطر احساساتم هی پشت سر هم ایگنور میکردم و با این کار خودم , باعث میشدم که رابطه بیشتر به اون سمتی بره که من نمیخوام !!! الان برام خیلی قشنگ , واضحه شد که دفعه بعد چطور باید باشم , چقدر باید متعادل باشم , و کلا چطور رفتار کنم
دکتر ازتون ممنونم
[پاسخ]
مرجان پاسخ در تاريخ بهمن ۱۶ام, ۱۳۹۱ ۷:۱۱ ق.ظ:
مسئله اینه که تجربه های رابطه/های قبلی لزوما به درد رابطه جدید نمی خوره. چون نه زمان زمان گذشته است، نه ما همون آدم قبلی با همون توقعات هستیم، و نه طرف مثل طرف قبلیه. من خودم الان تو رابطه ای هستم که بر اساس تجارب قبلی محکومه به اتمام، اما بر اساس تجارب نداشته (مثلا در نظر گرفتن سن خودم برای ازدواج و بچه دار شدن) باید تمام سعی ام رو بکنم که نگهش دارم و به خاطر مسائلی که در 22 سالگی برام مهم بوده، رابطه ای که در 28 سالگی دارم رو خراب نکنم. شاید هم من اشتباه می کنم، هان؟
[پاسخ]
ممنون از شما
[پاسخ]
مرسی دکتر
خیلی به خودم افتخار کردم که تا ته این مسیری که نوشتینو تجربه کردم و نذاشتم لطمه ای به بقیه ی روابطم بزنه!!البته بعد از چند ماه!!
تازه دیروز استاجری هم تموم شد فقط با چند تا عکس و یه کافی شاپ و یه پارک و … همین!!
[پاسخ]
خدای من دکتر واقعا درسته من هم از رابطه ی قبلی بسیار آسیب دیده بودم تو رابطه ی جدیدم گاهی احساس میکنم حالم از این همه محبت واقعی داره بهم میخوره دلم میخواد بی رحم باشم باهاش ولی جلوی خودمو میگیرم.من هیچ مشکلی باهاش ندارم اما گاهی احساس افسردگی میکنم.اینا همش به تجربه قبلیم بر میگرده من نمی ذارم رفتارمو تحت تاثیر قرار بده اما درونم چیزی وجود داره که ناراحته و اصلا انگار خوب شدنی نیست این زخمها.کتاب جدایی عاطفی رو خوندم ولی فکر کنم دوباره باید بخونمش باید اون آدم بد رو از درونم پاک کنم شما پیشنهادی یا راهنمایی برام ندارین؟
[پاسخ]